هشدار: فقط کسانی روی لینک زیر کلیک کنند که می خواهند زندگی شان را تغییر دهند!
چگونه با هنر زن بودن، قربانی زندگی نشدم؟
قسمت اول : نحوه روبرو شدن با مشکلات و چالش ها در زندگی زناشویی
در این ویدئو قصد دارم به شما یاد بدم، که چگونه با هنر زن بودن، قربانی زندگی خودم نشدم.
در این قسمت (قسمت اول) یاد می گیرید که چگونه با مشکلات در زندگی زناشوییتان مواجه شوید و این مشکلات را تبدیل به مسائل و مسائل را حل کنید.
بارها شده که همسرتان بین شما و شخص سوم دیگر تبعیض قائل شده گله و شکایت کرده اید؟
بارها تلاش کردید که زندگیتان را تغییر دهید، منتهی باز تلاشتان نتیجه نداده؟
بارها شده ...
شاید بد نباشد از نتیجه ای که خودم از این موضوع گرفتم با شما صحبت کنم:
من هم مثل شما در زندگی زناشویی خودم با چالش هایی روبرو شدم که تنها چیزی که باعث شده است از این چالش ها عبور کنم، یادگیری آموزه های هنر زن بودن بوده است.
در این ویدئو فرمولی که خودم از آن استفاده کردم را با شما به اشتراک می گذارم.
با من در این ویدئو همراه باشید، و پس از دیدن ویدئو شما میتوانید سوالات یا مشکلاتتون را در قسمت نظرات درج کنید و من به این سوالات پاسخ خواهم داد.
من از طریق کامپیوتر به اینترنت وصل میشم وقتی میخام ویدئوهاتونو ذخیره کنم بعد از ذخیره شدن پسوند فایل را نمیشناسه و بازشون نمیکنه. راهنماییم کنید ممنون میشم.
19ساله ازدواج کردم 3تا فرزند دارم دختر 17ساله پسر 3ساله ودختر 9ساله
همسرم احساس وظیفه در مورد خانواده اش میکنه در حدی که شده از نظر مالی کم من وبچه ها بگذاره وکمک به خانوادش از نظر مالی بکنه
خوب کمک به خانواده خوبه ولی یک سال دیگه باز نشسته میشه هیچ پولی بعنوان پس انداز برای روز مبادا نداریم هنوز مستاجرم با حداقل امکانات زندگی یکدست مبل 8نفره و2تا فرش 6متری وسط سالن آپارتمانی که از طرف محل کار همسرم ثبت نام کردیم هم نصفه کارس تا الان درامدشو بهم نمیگفته 5سال بندر باهمسرم زندگی کردم ولی حاصلی برام نداشت
حالا 2تا برادر شوهر دارم40ساله و32ساله مجرد که منتظر کمک مالی همسرم برای ازدواج هستن الان اونی که 40 سالشه از سال 80 تا حالا سر کار میره ومیگه پس انداز ندارم تکلیف من با این روش همسرم چیه ؟ آینده بچه هام چی میشه
میدونم این مربوط به تربیت همسرمه وزندگی خانوادش مشاور ها بهم گفتن ایشون تربیت شده برای الان که هرچی بش گفتن بگه چشم بگو چکار کنم
من تازه با کانالتون آشنا شدم و ویدئوی آخرتون رو دیدم و یه سوال در این باره داشتم:
من به یه آقایی حدودا از 5 ساله پیش آشنا شدم که همسرشون طلاق گرفته بود ویه بچه 3 ساله داشتند که حضانت بچه با آقا هست. من در صحبت های اولیه توافق کردم که با فرزند ایشون مشکلی ندارم .الان که 5 سال از آشناییمون می گذره و قرار بود 15 همین ماه عقد کنیم یه بحثی سر تاریخ عقدمون پیش اومد و ایشون فرمودند که اگر عقد کنیم وبچه ی من گریه کنه یا افسردگی بگیره زندگی ما به دو ماه هم نمی کشه. من الان خیلی ناراحتم قصد دارم دیگه رابطمو ادامه ندم آیا کارم درسته ؟
ممنونم ازتون
دختری هستم27 ساله که بعد از3سال عقد نامزدم درخواست جدایی دارن در صورتی که از چند روز بعداز عقد ک چند بار از دستم ناراحت شدن با من لج کردن و از من فاصله گرفتن در حدی ک تابحال گفتگوی دونفره با ارتباط چشمی نداشتیم و این فاصله خودش روز بروز ب مشکلاتمون اضافه کرد و الان بجایی رسیدیم ک بیشتر انتقادایی ک ازمن دارن بعنوان دلیل درخواست جداییشون،واقعیت نداره و نتیجه برداشتهای اشتباهشون از کارامه(در حدی که با وجود روابط اجتماعی خوبم فقط با دیدن یک برخورد نامناسب کوچیک و همینطور مهارتهای دیگه منو یک عمر قضاوت کردن) و هر چه براشون توضیح میدم قبول نمیکنن و در طول این3سال هم هیچوقت حاضر ب همراهی با من ودیدن تواناییهام نشدن
بااین وضعیت وعلاقه زیادی ک بهشون دارم بلاتکلیف موندم ک چکنم؟
کسی ک هیچ تلاشی برای حفظ زندگیمون نکرد رو رها کنم؟
یا تلاش کنم و دید اشتباهی ک ب من دارن رو درست کنم؟
من دخترمجردی هستم وبا یک شخص درارتباطم حس میکنم بهش وابسته شدم اصلا نمیتونم جلوی این وابستگی رو بگیرم واین مورد منو به شدت آزرده کرده.
لطفا بگید چیکارکنم که بتونم این وابستگی رو ازخودم دور کنم وخلاص بشم
ممنون از آموزش های رایگانی هم که در اختیار همه قرار میدید.میخواستم بپرسم در دوران عقد آیا اگر چیزی دلمون را زد باید به هم بزنیم به راحتی؟مثلن چند مورد دروغگویی یا اونقدر گیر ندادن به جلف بودن همسر مثلن وقتی بیرون میرند دو طرف(چون میگند من انقدر اعتماد دارم بهت که هر طوری بگردی مطمنیم خودت میدونی چطور عمل کنی،البته من خودمم آدم در کل جلف زیادی نیسم.) و یا نگاه کردن گاهی به زنان دیگر.
البته به محبت کردن و تلاش کردن برای زندگی بهتر و به اندازه خرج کردن و لارج بودن و مهربون بودن و اعتماد ایشون و بلد بودن محبت در گفتارشون و حتی عملشون واقعن ایمان آوردم در دوران عقد.
من قبل از ازدواج با یک آقا دوست بودم ولی به همسرم نگفتم اون خیلی حساسه و خیلی سوال میپرسه ازم من تا الان بهش نگفتم ...
من میترسم که اون آقا بیاد و زندگیمو خراب کنه توروخدا کمکم کنید???
من برای ارتباط برقرار کردن با پسرها خیلیییی مشکل دارم.توی مرحله اول خیلی مشتاقن که رابطه ادامه پیدا بکنه ولی وقتی من نمی تونم ارتباط برقرار کنم و زیاد حرف نمیزنم (که ناخودآگاه این اتفاق میفته و بلد نیستم ارتباط موثر برقرار کنم)اونا هم سرد میشن و رابطه ادامه پیدا نمی کنه.من با این که واقعا احساس تنهایی میکنم و دلم میخواد با یه نفر آشنا بشم ولی هر موردی که واسم پیش میاد،نمی تونم یه رابطه ی درست برقرار کنم و همینجوری دارم فرست های ازدواجمو از دست میدم و خیلی خیلی ناراحتم بابت این موضوع.لطفا منو راهنمایی کنید که چطور یه رابطه خوبو شروع کنیم و آدمی که تمایل به آشنایی داره رو نگه داریم و ارتباط موثر ایجاد کنیم؟