هشدار: فقط کسانی روی لینک زیر کلیک کنند که می خواهند زندگی شان را تغییر دهند!
مطمئنا بعضی از خانم ها بعد از ازدواج در تلاشند تا برخی از خصوصیات همسرشان را تغییر دهند! از دست بعضی از کارهای همسرشان به ستوه آمده اند و خسته شدند. اما هر چه بیشتر در این زمینه تلاش می کنند، کمتر نتیجه می گیرند!! و واقعا نمی دانند با همسری که نمی خواهد تغییر کند چه باید کرد؟
گاهی اوقات به فرد موردنظرمان در زندگی به دنبال این هستیم که رشد کند و بزرگ شود. اما هرچقدر که ما به دنبال رشد کردن و بزرگ شدن طرف مقابل هستیم، اصلا او به حرف های شما توجهی نمی کند و نمی خواهد آنطور که شما تلاش می کنید بزرگ شود.
قرار نیست شما وقت و عمرتان را برای رشد کردن او بگذارید. بعضی از آدم ها اصلا دلشان نمی خواهد رشد کنند، پیشرفت کنند. چرا شما باید برای آنها زمان بگذارید اما آنها ذره ای به فکر پیشرفت و توسعه ی خودشان نباشند. واقعا بعضی ها تغییر پذیر نیستند. شما هم باید این موضوع را بپذیرید که با زور و اصرار آنها تغییر نمی کنند. مگر اینکه واقعا خودشان بخواهند که این اتفاق بیفتد. در نتیجه هر زمانی که آمادگی تغییر را پیدا کردند، کم کم شروع به تغییر می کنند.
در این مواقع نه تنها خودتان را سرزنش نکنید، بلکه وقت و انرژی خودتان را هم تلف نکنید.
نمیدونستم کجا سوالم رو مطرح کنم
انشالله که سوال من خوانده بشه وحواب داده بشه،ممنونم
خانم نصری عزیزم
قبلا من به شما پیام داده بودم که با مردی ازدواج کردم که دو پسر دارن ومن روبا بچه ها گذاشتن ورفتن قشم سر کار
باتمام سختیهاش این دوسال گذشت وهمسرم برگشت تهران کنار ما ،البته با تلاشها و التماسهای زیادکه از جانب من شد
بعداز دوسال که الان دوماه برگشته
متوجه شدم که این دوسال که ماهی یکبار برای دیدن ما به تهران می امد درقشم که خل کارش بود به من خیانت کرده وبا خانمی در ارتباط بودن
بهشون گفتم کتمان کرد
ولی الان همش شب وروز باایشون تلفنی در ارتباطه ودوبار هم با بهانه اینکه ماموریت میرم انگار میرن پیش این خانم
من شماره خانم رو پیداکردم
ولی نمیدونم درسته که با ایشون تماس بگیرم
ویا علنی به شوهرم بگم که حتی شمارشو دارم و......
نمیدونم چکار کنم،سه بار قهرکردم رفتم خونه مادرم وهربار خودم برگشتم وایشون اصلا براشون مهم نیود
من موندم با این شوهر چه کنم درحالی که دوستش دارم
وبچه هاش هم هر رفتاری که پدرشون بامن داشته باشه همون جور بامن رفتار میکنن
سرکار رفتم ،قصدم جداشدن هستش
ولی خیللی ها میگن زندگیتو بکن
وبعضی ها هم میگن ولش کن
خیللی بهش وابسته هستم
ولی شوهرم قبلا خیللی بهم احترام میزاشت دوستم داشت ولی الان حتی موقعه رابطه نگاهم نمیکنه
البته بهتر شدن ولی حس میکنم به خاطر ترس از حرف من بود که گفتم ابروتو میبرم میرم به خانواده ت وهمکارات میگم
نمیدونم اصلا کارم درست بود یانه
خانم نصری عزیزم
خواهش میکنم کمکم کنید
با این خیانت همسرم چه کنم
ومن با همسر ودوپسر 17و10ساله همسرم زندگی میکنم
ونه تفریعی دارم ونه توجه ایی
چه کنم خانم نصری عزیز
میترسم از جدایی
من عاشق زندگی زناشویی هستم
لطفا راهنماییم کنید
متأسفانه اعتماد شما نسبت به همسرتون خدشه دار شده و ایشون هم ظاهرا و با استناد به توضیحات شما تلاشی برای بازسازی اعتماد نمی کنن که خب این خودش جای تأمل و بررسی داره که چرا شما بیشتر در این ارتباط سرمایه گذاری می کنید و توازن در این رابطه از بین رفته؟ قهر شما فقط پاک کردن صورت مساله است و هر بار که برگشتید مساله همچنان به قوت خود باقی مونده ولی چون فاصله گرفتین فکردین این قهر شماجواب داده و الان دیگه همه چی درست شده در صورتی که چنین اتفاقی نیوفتاده! منشاء این مساله میتونه همون ترس های شما باشه که همسرتون هم متوجه شده و میدونه که در نهایت شما ماندنی هستید و کوتاه میاید پس احتیاج به نشان دادن قاطعیت دارید که ایشون متوجه بشن شرایط تغییر کرده.
علت بعدی رها کردن دلایل خیانت هست که خب مسلما اگر برطرف نشن بازهم احتمال تکرار بالاست و همین امر باعث میشه شما فقط پذیرنده نقش قربانی و کسی که کوتاه میاد و در زندگی به پای همسر و فرزندان میسوزه، باشید در حالی که به قول خودتون شما با وجود اینکه ادامه دادن زندگی رو انتخاب کردید ولی هرگز همسرتون و نبخشیدین و مسائل گذشته رو رها نکردید و راه تکرار خیانت رو هم نبستید. پیشنهاد می کنم حتما بهمراه همسرتون به یک زوج درمانگر مراجعه کنید تا بتوانید دراین باره بهتر تصمیم بگیرید.
موفق باشید