هشدار: فقط کسانی روی لینک زیر کلیک کنند که می خواهند زندگی شان را تغییر دهند!
حتما برای شما هم پیش آمده است که بین دو راهی تصمیم گیری قرار گرفته باشید. اما قبل از تصمیم گیری باید راه های عقلانی تصمیم گیری را بدانید. دانستن اصول تصمیم گیری و قاطع بودن در تصمیم گیری می تواند نتیجه تصمیم گیری را بهتر رقم بزند. تصمیم گیری در انتخاب های سخت موضوعی است که قصد دارم در این مقاله به آن بپردازم. پس لطفا تا انتهای این مقاله همراه من باشید.
شاید تا حالا برای شما هم سوالاتی مثل :
-باید دنبال چه شغلی بگردم؟
-آیا رابطه ی عاطفیم رو تموم کنم؟
-آیا با همین فرد ازدواج کنم؟
-کجا زندگی کنم؟
و هزاران سوال مشابه دیگه پیش اومده باشه که تصمیم گیری درباره ی هرکدوم از اون ها براتون سخت بوده. ولی این فقط به دلیل طرز فکر اشتباه ماست.
به انتخاب سختی که در آینده باهاش روبرو هستین فکر کنید. میتونه انتخاب بین دو شغل مختلف باشه.
مثلا اینکه بین هنرمند بودن یا حسابدار یکی رو انتخاب کنید.
یا محل زندگیتون،مرکز شهر یا حومه ی شهر؟
یا حتی بین دو نفر که می تونید باهاشون ازدواج کنید؟ انتخاب اینکه بچه دار بشید یا نشید؟
پدر و مادرتون رو پیش خودتون نگه دارید یا اون ها رو خانه ی سالمندان بذارید؟
تصمیم گیری در انتخاب های سخت واقعا امکان پذیر هست. اما به شرطی که آگاهانه و صادقانه به موضوعی که قراره انتخاب کنید نگاه کنید. ممکنه انتخاب سختی که دارید بهش فکر می کنید یک موضوع مهم و بزرگ باشه. یه موضوعی که براتون با ارزشه.
انتخاب های سخت موقعیت های استرس زایی هستن . که ممکنه ما رو کاملا گیج کنن و حتی ممکنه باعث بشن بدن ما واکنش فیزیکی هم نشون بده.
ولی من فکر می کنم ما انتخاب های سخت و نقشی که در زندگی ما بازی میکنن رو بد فهمیدیم. فهمیدن انتخاب های سخت نیروی درونی رو در ما آشکار می کنه، نیرویی که از وجود اون خبر نداشتیم.
در واقع اونچه که یک انتخاب رو سخت میکنه، نقطه مشترکیه که اون رو با انتخاب های دیگه ای که وجود داره مرتبط می کنه!
توی انتخاب های آسون ، یک انتخاب از اون یکی بهتره. اما توی انتخاب های سخت، یکی از گزینه ها در بعضی موارد بهتره و اون یکی در بعضی مواردِ دیگه.
در واقع هر انتخاب یکسری مزایای خوب داره ولی هیچکدومشون در همه ی موارد از اون یکی بهتر نیست. تصمیم گیری در انتخاب های سخت همون کاریه که شما باید یاد بگیرید.
زندگی همیشه انتخاب و تصمیم های راحت و ساده نیست. گاهی اوقات انتخاب های شما خیلی سخت میشه.
ممکنه شما بین اینکه توی شهر بمونید و یک کار روتین داشته باشید و اینکه یک کار چالشی و هیجان انگیر تو حومه ی شهر داشته باشید مستاصل بشید و احساس درماندگی کنید. چون موندن توی بعضی موارد بهتره و رفتن توی بعضی موارد دیگه، ولی هیچکدومشون در همه ی موارد از اون یکی بهتر نیست.
فکر کنید میخوایید درباره ی صبحونتون تصمیم بگیرید ، می تونید غلات سبوس دار با فیبر بالا بخورید یا ی کیک شکلاتی.فرض کنید اونچه که توی انتخاب مهمه مزه و سلامتی باشه؛ غلات برای سلامتی بهتره ولی کیک شکلاتی خوش مزه تره! اما هیچکدومشون در همه ی موارد از اون یکی بهتر نیست و این یک انتخاب سخته اما انتخاب بزرگ و سرنوشت سازی نیست. تصمیم گیری در انتخاب های سخت رو باید تمرین کنید. تا بتونید در موارد بزرگتر بهتر و سریعتر تصمیم گیری کنید.
اگر بتونیم درک کنیم بعضی از انتخاب های کوچیک هم می تونه سخت باشه اون موقع متوجه میشیم که می تونیم زمان تصمیم گیری در انتخاب های بزرگ هم راحت تر و بهتر عمل کنیم .
آخرش که ما تصمیم می گیریم صبحونه چی بخوریم، شاید بتونیم راحت تر تصمیم بگیریم که توی شهر بمونیم یا بریم دنبال یه کار جدید تو حومه ی شهر.
شاید نباید فکر کنیم انتخاب های سخت، سخت هستن. وقتی ما نمی دونیم ارزش و الویت برای انتخاب دقیقا چیه؟!
توی این موقعیت ها یک دفترچه یادداشت بردارید و مزایاو معایب هر کدوم از انتخاب هاتون رو بنویسید البته واقع بینانه نه اینکه بخوایین خودتون رو گول بزنین. بعد اون ها رو کنار هم بذارید ومقایسه کنید تا ببینید کدومشون بهتره. خیلی از ماها توی انتخاب های سخت راه بی دردسرتر رو انتخاب میکنیم و این درحالیه که راهی که انتخاب می کنیم اصلا مناسب ما نیست.
تصمیم گیری در انتخاب های سخت فقط و فقط با آگاهی امکان پذیره. توی انتخاب ها سخت یکی واقعا از اون یکی بهتره ولی ما چون آگاهی نداریم نمی دونیم کدوم یکیه! و ممکنه به همین دلیل گزینه ی کم ریسک تر رو انتخاب کنیم. حتی زمانی که هر دو انتخاب رو با اطلاعات کامل کنار هم قرار می دیم باز هم ممکنه انتخاب کردن سخت باشه.
انتخاب های سخت، سخت هستن نه بخاطر ما یا بخاطر عدم آگاهی ما؛ اونا سختن چون اصلا بهترین گزینه وجود نداره. گاهی اوقات تصمیم گیری در انتخاب های سخت اونقدرها هم سخت نیست. شاید سخت به نظر برسه. اما در واقعیت اینطور نیست.
خب حالا که بهترین گزینه وجود نداره ، اگر مزایای یک انتخاب بر علیه اون یکی نباشیم می تونیم نتیجه بگیریم که همه ی انتخاب ها به اندازه ی یکسانی خوب هستن، برای همین میشه گفت انتخاب های سخت تقریبا بین گزینه های یک اندازه و خوب انجام میشه ، که این هم نمی تونه درست باشه.
وگرنه چرا بخواییم این همه زمان و انرژی بذاریم خب از همون اول شیر یا خط میندازیم. اشتباهِ بخاطر اینکه نمی تونیم با این روش درباره ی انتخاب بین دو تا شغل متفاوت، ازدواج ، محل زندگی و ...تصمیم بگیریم.
یک دلیل دیگه برای اینکه بدونید انتخاب های سخت، انتخاب هایی نیستن که بین گزینه های به یک اندازه خوب انجام میشه وجود داره. فرض کنید می خوایید بین دو تا شغل انتخاب کنید و فقط هم همین دوتا انتخاب رو دارید، می تونید یک کارمند بانک باشید یا یک گرافیست.
چیزهای مختلفی درباره این انتخاب وجود داره مثل هیجان کاری، امنیت مالی، زمان کافی داشتن و ...
شاید گرافیست بودن این فرصت رو به شما بده که بتونید فرم های جدیدی از بیان تصویری ارائه بدید و کارمند بانک بودن به شما فرصت های مالی بیشتری بده!
هر طور که دوست دارید این دو شغل رو تصور کنید طوری که هیچکدومشون از اون یکی بهتر نباشه. حالا فکر کنید یکی از اون دوتا رو کمی بهبود ببخشیم.
مثلا بانک بخاطر خدمات شما مبلغ قابل توجهی رو هرماه به حسابتون واریز کنه!
آیا این مبلغ کارمند بانک بودن رو از هنرمند بودن بهتر میکنه؟
نه الزاما!
این مبلغ ممکنه کارمند بودن رو از اونی که قبلا بوده بهتر کنه اما این بهتر شدن اونقدر کافی نیست که بتونه کارمند بانک بودن رو از هنرمند بودن بهتر کنه.و این یعنی اینکه اگر پیشرفت در یکی از این دو شغل نتونه اون رو از اون یکی بهتر کنه ، پس این دوتا شغل نمی تونن به یک اندازه خوب باشن!
اگر با دوتا چیزی شروع کنید که به یک اندازه خوب هستن، پس پیشرفت و بهبود در یکی از اون ها باید اون رو سرتر از دیگری کنه. ولی چنین چیزی در زمینه ی انتخاب های مختلف وجود نداره. اینجا ما یک انتخاب سخت داریم و با دوتا شغل روبرو هستیم که هیچکدوم از اون یکی بهتر نیست. یا به اندازه ی هم خوب نیستن. با این وضعیت چطوری انتخاب کنیم؟
اینجاست که احساس می کنیم یه اشتباهی پیش اومده! شاید خودِ انتخاب مشکل زاست و مقایسه ی اون ها غیر ممکنه. مثل اینکه مجبور باشیم بین دوتا موضوع یکی رو انتخاب کنیم که اصلا با هم قابل مقایسه نیستن. ولی ما داریم ویژگی های دو تا شغل رو با هم مقایسه می کنیم نه ویژگی های یک لیوان چایی با یک کتاب. پس چرا باز هم انتخاب سخته؟
من فکر می کنم این مشکل بخاطر فرض پیش بینی نشده ای هست که ما درباره ی ارزش داریم. چون مقایسه ی ویژگی های دوتا شغل چیزیه که ما می تونیم انجامش بدیم و اغلب هم انجام میدیم. هر سوال مقایسه ای بپرسید که به ارزش ربطی نداشته باشه مثل اینکه کدوم چمدون سنگین تره ؟ سه تا پاسخ وجود داره، وزن یکی بیشتره، یکی کمتره یا مساوی هستن.
ویژگی هایی مثل وزن رو میشه با اعداد هم نشون داد ولی درباره ی ارزش اینطوری نیست چون نمیشه براشون عدد تعیین کرد. اگر اونیکه برای ما مهم هست شادی یک بچه، درآمد، عشقی که به شریک زندگیمون میدیم باشه، نمیشه بهش عدد و رقم داد. با این وجود پس دلیلی نداره باور کنیم در انتخاب فقط سه امکان وجود داره که یکی از دیگری بهتر، بدتر یا مساوی هست.
ما نیاز داریم یک راه چهارم بسازیم و اون چیزی رو که در انتخاب های سخت اتفاق میوفته رو نشون بده. میخوام بگم که انتخاب ها مثل هم هستن. وقتی که انتخاب ها مثل هم هستن مهمه که شما کدوم رو انتخاب می کنید ولی یک انتخاب از اون یکی بهتر نیست مگر اینکه تکمیل کننده ی ارزش های شما باشه! برای همین فهم انتخاب های سخت به این شیوه به ما نشون میده که هر کدوم از ما در ذهن خودش نیرویی داره که در مواجهه با انتخاب های سخت دلیل تراشی میکنه.
اما شما باید با توجه به ارزش هاتون انتخاب کنید که من طرفدار زندگی توی حومه ی شهر هستم یا طرفدار زندگی توی مرکز شهر هستم، من طرفدار کیک شکلاتی هستم، من طرفدار گرافیست شدن هستم. و این یک پاسخ منطقی در مواجهه با انتخاب های سخت هست و توسط ارزش هایی که ما خودمون برای خودمون مشخص کردیم انتخاب شدن نه دلایل و ارزش هایی که به ما دیکته شده.
دنیایی رو در نظر بگیرید که همه ی انتخاب هاش آسون باشه یعنی همیشه یک گزینه ی بهتر وجود داشته باشه، اگر بهترین انتخاب وجود داشته باشه پس همونیه که شما باید انتخابش کنید.
چون بخشی از منطقی بودن اینه که بجای کار بدتر، کار بهتر رو انجام بدین، یعنی انتخاب اون چیزی که دلایل بیشتری برای انتخابش دارین. مثلا بجای کیک شکلاتی، غلات بخوریم، بجای حومه ی شهر مرکز شهر زندگی کنیم. دنیای پر از انتخاب های ساده ما رو برده ی دلایل میکنه چون همیشه با دلیلی که مشخصه انتخاب می کنیم. پس زمان انتخاب های سخت بجای کوبیدن سر خودمون به دیوار یا اون بیرون به دنبال دلیل گشتن، باید از خودمون بپرسیم من قرار کی باشم؟ تصمیم گیری راحت در انتخاب های سخت زمانی دست یافتنی میشه که شما مدام از خودتون بپرسید کدوم انتخاب شما رو به خودتون نزدیکتر می کنه!؟
شاید تصمیم بگیرید که یک گرافیست باشید که در حومه ی شهر زندگی می کنه وعاشق کیک شکلاتیه یا شاید یک کارمند بانک که مرکز شهر زندگی میکنه و عاشق صبحونه ی سالم و سبوس داره!
در هر صورت هر کدوم از این انتخاب ها به الویت ها و ارزش های ما بر میگرده و به خودمون بستگی داره.
ما خودمون نویسندگان زندگی خودمون هستیم...
نویسنده: سبا یعقوبی
لطف کنید در مورد وابستگی بیش از حد زن و مرد بهم صحبت کنید و یا لایو بگذارید
من و شوهرم الان نزدیک 3 ساله که ازدواج کردیم و بینهایت به هم وابسته هستیم
و خداروشکر مشکلی هم تو زندگی نداریم
ولی میترسم این وابستگی در آینده منو اذیت کنه
حتما تلاش خواهیم در مطالب بعدی این نکته رو رعایت کنیم
شاد باشید