به من اطلاع بده!

با کلیک بر روی "Allow" از تخفیف ها و پیام های سایت مطلع شوید.
شماره تماس پشتیبانی
02187700778

همین الان کلیک کن و بیا سایت جدید

زمان باقی مانده:
همین الان کلیک کنید
همین الان کلیک کنید

با همسرمان با چه لحنی صحبت کنیم؟

نیاز به پشتیبانی دارید
پشتیبانی از طریق تلگرام
یا
تماس با شماره:
02187700778
درباره این برنامه

سیاست های زنانه:
با همسرمان با چه لحنی صحبت کنیم؟

در این ویدئو پاسخی به این موضوع خواهم داد.

میخواهم به رایگان مشترک شوم!
رایگان
برای دیدن این برنامه رایگان روی دکمه بالا کلیک کنید!

ثبت نظر و یا سوال

1397/6/29 00:26  مدت زمان عضویت:2039 روز
2
سلام سایت خوبی دارین












بهتون تبریک میگم
1397/6/27 11:29  مدت زمان عضویت:2040 روز
1
با سلام و عرض احترام
من دوساله که عروسی کردم همسرم اصلا ظاهرش براش اهمیت نداره هرچی دستش میاد میپوشه با اینکه وضع مالی خوبی هم داریم حتی حاضرم با حقوق خودم براش لباس و کفش بخرم اما میگه نمیخواد همین خوبه . دوست داره برای خودم بخرم تا اون . همسرم با محبته و همه چیز رو برای من میخواد اما منم دلم میخواد اون خوشتیپ باشه . یعنی اصلا حال نداره کفشش تمیزکنه من یکی دوبار براش واکس زدم ولی دیدم اینجوری نمیشه به هرحال خودشم باید به فکر باشه نمیشه که عین بچه ها دائم بهش برسم از بچگیش عادت کرده از بس مامانش براش انجام داده . حالا چیکار کنم که این عادات بد رو ترک کنه . همش به ظاهرمن توجه میکنه ولی خودش هیچی . توروخدا راهنماییم کنید همش سر این موضوع باهاش بحث دارم درکل هم زود عصبی میشم دیگه خل شدم از دست این کارای بچه گونه
پاسخ ها
- مشاور سایت
1397/6/27 13:54  مدت زمان عضویت:2330 روز
2
سلام دوست عزیز همسر شما از کودکی به این روش عادت کرده است شما باید تز همان اوایل اشنایی و ازدواج این روش او را عوض میکردید الان هم دیر نشده است ابتدا از موارد کم و تعداد دفعات کم شروع کنید مثلا ابتدا از واکس زدن کفشش شروع کنید و از او بخواهید در کنار واگس زدن کفش خودش کفش شما را هم واگس بزند و حتما بعد هز انجام کار او را نشویق کنید مرحله به مرحله پیش بروید و از بخواهید مثلا با او برای خرید خودتان بروید و برای اینکه لباس شما با ست باشد برای او پیراهنی تهیه کنید تا به این روس و تمیز بودن عادت کند ‌.تشویق را فراموش نکنید و احساس خوب خود را برای او بیان کنید .
1397/6/25 12:35  مدت زمان عضویت:2042 روز
1
سلام
من یک ازدواج ناموفق داشتم که منجر به طلاق شد. بعد از 7 سال که طلاق گرفتم چون خیلی تنها بودم و احساس کردم نیاز به یه نفر دارم که کنارم باشه الان حدود 1 سال هست که با کسی آشنا شدم و صیغه کردیم. از روز اول خیلی خودش و مشتاق نشون داد. ما هفته ای یکبار اگه بشه همدیگه رو می بینیم. چون ایشون جای دیگه زندگی می کنن و کار می کنن. ایشون 6 سال از من کوچیکتر هست. اوایل خیلی شیطنت می کرد من سریع متوجه می شدم و بهش می گفتم و زیر بار نمی رفت. به خاطر این موضوع چندین بار رفتم که رابطه رو تمومش کنم ولی با اصرار نمی زاشت و می گفت من بدون تو نمی تونم زندگی کنم و هیچ کار اشتباهی رو هم انجام ندادم. چون خودمم دوسش داشتم یه فرصت دیگه بهش می دادم و بعد از یه مدت واقعا تمام کارهاش و گذاشت کنار و همونی که می خواستم شد. ولی من با وجودی که مطمئنم دیگه خطایی ازش سر نمی زنه وقتی بهم می گه دوست دارم و ... نمی تونم بهش اعتماد کنم. با این وجود بازم به هر بهانه ای که شده چندین بار خواستم رابطه رو تمام کنم ولی اون نمی زاره که من برم. میگه من بدون تو نمی تونم و از این حرفا. منم خیلی دوسش دارم ولی کارایی که در حقم کرد و نمی تونم فراموش کنم. با وجود کارای اشتباهی که در حقم کرد خودمم اگه بخوام برم باز طاقت نمی یارم و خیلی عذاب
می کشم.
اون همش به من گیر می ده و با وجودی که کنارم نیست از خونه نمی زاره برم بیرون. در همه حالت من و چک می کنه. من حتی جلوی خانوادم مجبورم جواب تلفن ایشون و بدم و وانمود کنم که یکی از دوستام هست. سرکار که می یام باید ساعت حضورم و بهش زنگ بزنم و بگم و اگه جواب یکی از تماسهاش و ندم خیلی عصبانی و ناراحت می شه. من حتی تلفنم و نمی تونم اشغال بزارم و با کسی صحبت کنم. مرتب تماس تلفنی داریم. وقتی نیستش یعنی در طول روز تا آخر شب شاید ما روی هم رفته 2 ساعت رو با هم در تماس نباشیم ولی بقیه ساعتها همش داریم با هم صحبت می کنیم. حتی خرید نمی زاره برم. همش بهم می گه من فک می کنم تو اگه بری بیرون تو رو از من می گیرن و من نمی خوام تو رو از دست بدم. البته ایشون هم به خاطر اینکه اعتماد من و به خودش جلب کنه بیشتر تماسهاش و از تلفن مغازه میگیره و یا با هم تماما تماس تصویری داریم که من بهش می گم نیازی به این کار نیست. میگه من واسه اینکه تو رو از دست ندم و همیشه کنارم بمونی هر کاری که لازم باشه می کنم. ولی ایشون به قصد ازدواج با من موندن ولی من قصد ازدواج باهاش رو ندارم. همیشه بهش گفتم چون تو از نظر سنی از من کوچیکتر هستی ما نمی تونیم با هم ازدواج کنیم. منم روش حساس شدم و بهش خیلی گیر می دم. دقیقا الان منم همون حسی رو دارم که اون داره. نمی خوام از دستش بدم. من واقعا نمی دونم چکار کنم.
لطفا راهنمایی بفرمائید. ممنون
پاسخ ها
- مشاور سایت
1397/6/26 23:27  مدت زمان عضویت:2330 روز
1
سلام دوست عزیز اینکه شما از او شش سال بزرگتر هستید خود یک موضوع بسیار مهم است مرد و زن تفاوتهای زیستی و اجتماعیو عاطعی دارند و باید این تفاوتها را لحاظ کنید خانمها زودتر از اقایان به بلوغ جنسی و اجتماعی میرسند و همچنین به دلیل مسائل زیست شناختی و وضع حمل در خانمها احتمال افت در قوای جسمی و روانی در میانسالی و بالاتر وجود دارد این تعارضات باعث میشود در روابطتان سرخوردگی پیش بباید مورد بعدی خیانت ایشون و شیطنتشون است که ابن خود نشانگر مواردی است که ذکر کردم پس پیشنهاد من به شما این است که وفت خود را تلف نکنید و ادامه ندهید چه تضمینی وجود دارد که او با شما ازدواج کند و پایبند بماند پس بهتر است عاقلانه تصمیم بگیرید و احساس را کنار بگذارید .
نازگل شبوطی
1397/6/31 10:03  مدت زمان عضویت:2036 روز
2
سلام
به نظر من شما دو نفرتون یک مشکل را دارید ولی مشکل اساسی از شماس و شما همینطور که گفتید فقط میخواستید یک نفر باشه و از تنهایی در بیای و خود این یعنی یه نوع بازی یعنی اگه این نبود یکی دیگه و در کل مطمئن باشید این پروسه را شما همینطوری چه با این آقا چه کسی دیگه ادامه دار هست
به یک دلیل اصلی و اون اینکه شما فقط میخواید با یکی باشید(که فرقی نداره کیه)
1397/6/18 14:03  مدت زمان عضویت:2049 روز
1
با سلام وخسته نباشید.من خانم دوم همسرم هستم(صیغه دائمی).از تمام حرکات و رفتارهای همسرم دوست داشتن ،عشق و محبتش رو با تمام وجودم حس میکنم. از همسر اولش طلاق نگرفته و 3 تا بچه داره. به گفته خودش نمیتونه زنشو بعد 30 سال طلاق بده و آوارش کنه و منم راضی نیستم. میگه اگه اونا بفهمن و مطمئن بشن تو کنارمی تو رو از من جدا میکنن. اوایل آشناییمون بیشتر سعی می کرد زنش رو ساکت نگه داره و منو راضیتر ولی الان مدتی احساس میکنم چه حرفایی بین خانودش و بچه هاش و زنش شده که فقط دنبال راضی نگه داشتن زنشه و منو ساکت میکنه حتی با جملات زورکی باشه که مثلا زنمه ،چیکار کنم اگه من راضیش نکنم یکی دیگه باید راضیش کنه و غیرت دارم.چیزی برا تو کم نمیزارم.میگفت 3 ساله که باهات آشنا شدم دست به زنم نزدم و منم مطمئن بودم. ولی این اواخر حرفایی که موقع تماس زنش باهاش میشنوم که زنش بهش میگه و خودش میگه، چیکار کنم زنم میگه ،نمیدونه که تو پیشمی.ولی دو روز قبل تو مسافرت که بودیم شنیدم خودش باهاش تماس گرفت و حرفایی که نباید رو شنیدم.دارم دیوونه میشنوم. اولین باربود شنیدم. ولی بازم میگه زنمه از طرف دیگه قسم میخوره که باهاش رابطه ای نخواهم داشت و اگه روزی داشتم حتما بهت میگم.کدومو تحمل کنم آخه؟؟؟ چیکار کنم نه اون از من دل میکنه و نه من ؟ و اگه کنارش باشم با این به قول خودش واقعیت فقط راضی نگه داشتن همسرش چطور کنار بیام که ای کاش بمیرم رو اون روز رو نبینم که اون خودش دلش نخواد اون کار غیر ممکنه و نشون میده هنوز عاشق زنشه؟ و اینم بگم من خودم ی پسر 8 ساله کنارمه که بهترین امکاناتو برا هر دو تامون جور کرده .
پاسخ ها
- مشاور سایت
1397/6/19 01:12  مدت زمان عضویت:2330 روز
2
سلام دوست عزیز شما بهنر از هرکسی میدانید که آن کسی که وارد زندگی دیگری شده است شما هستید پس نباید این انتظار را داشته باشید که همسرتان از همسر اولش جدا شود و یا اینکه نیازهای او را تامین نکند پس بهتر است عوطف را کنار گذاشته و واقعییت را در نظر بگیرید اگر میتوانید با این شرایط کنار بیایید ادامه دهید در غیر اینصورت خیر.
1397/6/12 09:46  مدت زمان عضویت:2055 روز
3
با سلام و احترام خدمت شما، من چند پستی را که بر حسب اتفاق گوش دادم تماما در خصوص مشکل زندگی من و گیردادن های همسرم می باشد. برای مثال از خانه که به اداره می روم باید قبل از حضورم در اداره به او بگویم رسیدم، چندبار رفتم دستشویی، مراجعه من چه کسانی بودن، کی میرم جلسه، کیا بودن، کی میری نهار ، چرا زنگ نزدی بگی میری جلسه، به مادرت زنگ زدی، کی میایی خونه، سراه بنزین میزنی، ده دقیقه پارگینگ بودی، دوباره تومسیر با من تماس میگیرد، کجایی نرسیدی پارگینگ، چیزی میخری برای اونا (منظور مادرم می باشد) به اونا زنگ زدی. و.... بخدا دیگه دیوانه شدم اسفند ماه 96 عقد کردیم تا الان یک روز خوش ندیدم. همش گلایگی دیوانه شدم بعضی وقت ها با خودم میگم عجب اشتباهی کردم که ازدواج کردم من که داشتم مثل آدم بدون حواشی زندگی میکردم. خانم نصری زندگی من شده فقط(اینا اونا اینا اونا) حاظره صبح با من بیاد اداره بشینه پیش من تا شب با هم برگردیم اگر اجازه بدم آمده بخدا. من از صبح ساعت 8 تا ساعت 19 اداره هستم انقدر خسته نمیشم که وقتی سوالات بیخودی از من میپرسه به اندازه یکماه خسته میشم. بعدشم نمی دونم این همه سوال و از کجا پیدا میکنه. الانم دیگه زندگیم 95 درصد داره میره به سمت جدایی. نمیدونم با این موجود ناشناخته چکار باید بکنم. من روز خواستگاری به خودش پدرش مادرش همه چیزی را که باید میدانستن گفتم.
پاسخ ها
- مشاور سایت
1397/6/13 13:37  مدت زمان عضویت:2330 روز
1
سلام دوست گرامی باید ببینید در گذشته که رابطه دونفرتان پررنگ بوده چه کرده اید ؟ایا موردی پیش امده که باعث شده همسرتان به شما اعتماد نداشته باشد خیلی وقتها این خود ما هستیم که از همسر ارام و سالم خود زنی شکاک و بیمار می سازیم رفتارهای اشتباهی که نمونه اش را در بالا ذکر کردم می تواند اعتماد را در زندگی مشترک‌بخشکاند و شک و ترسیدن را به عادتی همیشگی برای یک زن تبدیل کند اما اگر با همسرتان صادق بوده اید توصیه میکنم کمی با ریزه کاری های رفتاری فکر کنید بهتربن کار این است که نقاط حساسیت او را بشناسید و ان ها را انجام ندهید سعی کنید خانتان را میدان جنگ نکنید مشکل شما فقط شک کردن او نیست بلکه عواقب بحث و کشمکش در این مورد بر ابعاد دیگر رابطه شما تاثیر میگذارد با او صحبت کنید و بگویید این کنترل کردنها شما را ازار میدهد سعی کنید برای ادامه دادن به توافق برسید مثلااگر او انتژار دارد چند بار در روز از خودتان به او خبر بدهید و در مقابل حساسیتش را کم می کند این کار را انجام دهید.اگر امکانش را دارید به همراه هم به یک مشاور مراجعه کنید .
1397/4/25 11:29  مدت زمان عضویت:2104 روز
0
سلام. من همیشه دنبالتون می کنم. مرسی از زحماتتون . چقد این پست خوب بود و نیاز این روزهای من . من یکی رو دوست دارم که اونقدر روش تاثیر گذاشتم که کلا حرف زدنش تکه کلامهاش مثل من شده . اعتماد به نفسش زیر صفر بود اونقدر بهش اعتماد به نفس دادم الان خودش همش می گه مدیونه منه اعتماد به نفس الانش رو . عادتهای زندگیش همش تغییر کرده . اینها از طرفیه که زبان عشقشم بلدم .اون نیاز به یکی داره که به فکرش باشه . حواسش بهش باشه و من برا همین حتی نوبت دکتر براش می گیرم می گم چی نیاز داره تو خرید و پوشیدن لباسش کلا از من سوال می کنه و من می گم چی بپوشه و چی با چی سته و کلی موضوعات دیگه . این آقا منو دوست داره بخاطرم خیلی کارها کرده ولی همش حرف از ازدواج با فرد دیگه می زنه .می گه آرزومه زنم مثل تو باشه همینقدر به فکرم باشه . تنهام نذاره . همینقدر یونیک و تک باشه رفتاراش . اشپزیش خوب باشه و کدبانو باشه . ولی منو نمی بینه . واقعا نمی دونم دلیلش چیه؟ کلا بهم وابستگی داره و دوسم داره ولی برا ازدواج همش داره به کیسها فک می کنه. نمی دونم ایراد از کجاست . خودمم موندم
پاسخ ها
- مشاور سایت
1397/4/25 13:53  مدت زمان عضویت:2330 روز
1
سلام دوست عزیز ایراد کار شما زیاد در دسترس بودن و توجه کردن به او است زمانی که شما همه وقت و انرژی خود را صرف او میکنید دیگر چیزی نمی ماند که بخواهد برای به دست اوردنش تلاش کند در واقع برایش عادی شدی و فقط وظیفه شما میداند .بهتر است مدتی کمتر به او توجه کنی و فاصله گیری اگر توجه اش نسبت به شما بیستر شد ادامه دهید در غیر این صورت وقت و جوانی خود را هدر ندهید .
صدیقه عباسقربانی
1397/4/27 23:41  مدت زمان عضویت:2104 روز
0
سلام ممنون از پاسخ شما. اینو واقعا می دونم ولی خیلی برام سخته اینکارو کنم و فاصله بگیرم ?
1396/12/26 08:10  مدت زمان عضویت:2225 روز
0
خیلی جالب بود . منم همیشه شاکی بودم چرا دیر جواب میدن و.. ولی الان فهمیدم مشکلی نیست
1396/12/25 00:14  مدت زمان عضویت:2228 روز
0
عالی بود
1396/12/23 20:06  مدت زمان عضویت:2281 روز
0
سلام پریسا جان وایی عالی بود تازه فهمیدم بعضی از رفتارام اشتباه بوده و این باعث شده ک عشقم ازم دور بشه خدا خیرت بده
1396/10/25 17:33  مدت زمان عضویت:2287 روز
0
عالی بود
برنامه های مرتبط