ویدئوی قسمت سوم، را از لینک زیر ببینید:
بهشت یا جهنم؟
قسمت دوم: مشکلات و چالش ها در دوران نامزدی و زندگی زناشویی
در این ویدئو در رابطه ی برخی از نگرانی و چالش هایی که در ارتباط با همسر و نامزدتان برایتان صحبت میکنم.
در این ویدئو (قسمت دوم) می خواهم نظرتان را نسبت به سوالات زیر در زیر همین ویدئو برایمان درج کنید:
مرد خوب وجود دارد یا خیر؟
از نظر شما بهشت گمشده شما کجاست؟
از نظر شما این دغدغه ها وجود دارد یا خیر؟
در ویدئوی بعدی نسبت به راهکارهایی برای رفع این مشکلات و نگرانی ها برایتان صحبت کنم.
با من در این ویدئو همراه باشید، و پس از دیدن ویدئو میخوام از تو دوست خوبم بخوام که اگر تجربیاتی مشابه از از این قبیل داری، را در قسمت نظرات درج کنید و در ویدئوی بعدی میخواهم تحقیقی نسبت به این مشکلات رایج کنم و راهکارهایی برای مشکلات آموزش دهم.
مطالب دو تا ویدئوی بهشت و جهنم رو دیدم فوق العاده بود اما من مشکل دیگه دارم.همسرم مرد خوب و مهربون و دست و دلبازو اهل سفرو وهرچیزی که ی خانم برای همسرش ایده ال میدونه رو داره اما مشکلی که من دارم 7ساله ازدواج کردیم شاید از خوبیش باشه که هر راز مگویی رو برام میگه و ما زیاد از حدباهم یکی هستیم اینقدر که در رابطه زناشویی فقط تو همون تایم اسم خانمهایی که دیده و خوشس اومده رو میگه.اوایل برای اینکه فقط پیش حودم باشه و پنهانکاریش باعث نشه به بیرون از خونه رجوع کنه هیچی نمیگفتم و اجازه میدادم.گه گداری خودش ناراحت میشد و ترک میکرد اینکارو اما دوباره شروع میکرد تا این اخریا که یکم جلوش وایسادم چون ازم درخواست صیغه کردن دوستان مطلقه م رو داشت...
خلاصه الان خودش گفته دیگه تموم شد و قول داده که اینکارو کنار بزاره و حتما پیش ی مشاور سکسولژی بریم.
کمکم کنین چه کنم چون نگرانم به خاطر ناامنیهای بیرون خونه اخر خطا کنه من چطور برخورد کنم.
گفته های فایل بهشت و جهنم دقیقا مرتبط با زندگی من است.الان بیش از سه سال در دوران عقد گذراندم اما خیال رفتن زیر یک سقف را ندارد.حرف زدن باخانم های دیگر یا با مرد های دیگر خیلی برایش جذاب تر است.و بهم خیانت شده.
چندین بار با خانمی تماس تلفنی داشتن و عکس هایی که شبانه من با نقاشی کردن برروی بدن گرفته بودم برایش فرستاده بود.چندین بار فهمیدم ولی به دروغ گفتن ادامه میداد.اما دفعه آخر گفت توبه کردم من چیزی ندیدم ولی هم چنان شک در من هست و به خیالی که مرا دوست ندارد میگذرد روزهایم.
انگار برایش تکراریست.
هر کار جدیدی میکنم اهمیتی ندارد
افسانه هستم 30سالمه شش سال هست كه دارم باكسي زندگي ميكنم كه فشارهاي رواني شديدي داره خيلي تلافي ميكنه اوايل ازدواج خيلي دهن بين بودلوس و بچه ننه بود خيلي پرادعاو خودشيفته،هروقت خسته ميشه تلاش ميكنه منو تحت فشارروحي قراربده و منو شكاك و بيماركنه طوري كه فرار كنم
درحال حاضر تا ميفهمه دارم آماده ميشم برم بيرون هنوز نرفتم جلوي من شروع به خودارضايي ميكنه و فكر ميكنه نميفهمم،البته اين موضع واسه اين بود مه پارسال ديدم نصفه شب جلوي درخونه تو ماشين داره خودارضايي ميكنه،هرچند تو مسايل جنسي هم خيلي خيلي ضعيفه و من اينو گذاشتم رو حساب عدم تجريه ي كافيمون و خيلي تلاش كردم انما اصلا نميتونه درست سكس داشته باشه و من شش ساله كه با اين موضوع مشكل دارم الان واقعا دچار فشار روحي شدم ناكامم.من چطور خودم رو نجات بدم مگه راهي هست هست كه اينهمه مشكل رو حل كنه،تاحالا كه موندم بخاطر اين هست كه خانواده اي ندارم و دار تلاش ميكنم كارم رو ارتقابدم به استقلال مالي برسم و ضعفهاي دروني خودم رو برطرف كنم،دايما كتاب ميخونم از حال بد به حال خوب هفت عادت مردمان موثر شفاي زندگي زناشويي وغيره و كتابهام رو مثل كتاب درسي ميخونم و روي خودم مار ميكنم ريز به ريز.اماهرچي ميگذره بدتر ميشه هرچي بيشتر دركم رو ميبينه كه بالاتررفته بيشترآزارم ميده اون هم از قصد ،انكار ميكنه به هيچ وجه متوجه اشتباهش نميشه زير بار نميره اصلاح نميكنه محتي باورنداره كه اشتباهي كرده باشه جبران نميكنه دنبال گنج افتاده با رفيقاش و خيلي مسايل حاد ديگه،درونش حقارت بينهايت شديدي داره كه همش با من ور ميره از عصباني شدنم لذت ميبره و احساس آدم بودن ميكنه از اشكام لذت ميبره خونه رو ترك ميكنه.من خيلي تلاش كردم خيلي باهاش كناراومدم ولي جوابم اين نبود كه ديگه حالا جلوي چشمم كاري كنه،كاملا عاجزم ،يه وقتايي تصميم ميگيرم برم بدون هيچ مهريه اي اما ميترسم ،مشكل مالي هم داره،جالب اينجاست كه توي دوران عقدم همه اين بازي كردن با روان ديگران رو در مامانشون ميديدم خيلي اذيت شدم خيلي تلاش كردم مهارت ياد بگيرم ارتياطم باخانوادش رو خيلي اصلاح كردم تغيير دارم مهارت يادگرفتم اما واقعا همه ي وقت و جون و عمرم سر اين مرد پر از حاشيه رفت ،توي خونه بيشترازهرجايي بايد مراقب باشم ازم سواستفاده نكنه ازارم نده بيمارم نكنه نقشه اي نداشته باشه و غيره ،فقط منو آگاه كنيد چرا نميرم چرا همش ميگم بمونم و فلان مشكل درون خودم رو اصلاح كنم شايد تقصير مشكلي دروني از من باشه و بعدها پشيمون نشم و باخودم ميگم شايد تو فمر ميكني بده و بقيه فقط و فقط ازش تعريف ميكنن خيلي بهش اعتماد دارن نميدونم مشكل كجاست سپاسگزارم از حمايت و راهنمايي شما