به من اطلاع بده!

با کلیک بر روی "Allow" از تخفیف ها و پیام های سایت مطلع شوید.
شماره تماس پشتیبانی
02187700778

همین الان کلیک کن و بیا سایت جدید

زمان باقی مانده:
همین الان کلیک کنید
همین الان کلیک کنید

بهشت یا جهنم؟ - قسمت اول

نیاز به پشتیبانی دارید
پشتیبانی از طریق تلگرام
یا
تماس با شماره:
02187700778
درباره این برنامه

بهشت یا جهنم؟ - قسمت اول

قسمت اول : مشکلات و چالش ها در دوران نامزدی و زندگی زناشویی

در این ویدئو قصد دارم شما را با مشکلات و چالش هایی که در ارتباط با همسر و نامزدتان پیش می آید برایتان صحبت کنم.

این روزها تا با هر خانمی حرف می زنم، به دنبال یک زندگی خوب و ازدواج موفق هست، اما در این راه با مشکلات و موانعی مواجه هستند و این مشکلات جوری شده که اغلب بانوان کشورم درگیرش هستند.

در این ویدئو (قسمت اول) می خوام در رابطه با مشکلات در زندگی زناشوییتان صحبت کنم!

شاید در ارتباطتون با همسر و یا نامزدتان، دچار مشکلات ارتباطی و بی تفاوتی از طرف مقابلتان شده اید؟
بارها تلاش کرده اید که توجه و محبت طرف مقابلتان را به طرف خودتان انتقال دهید اما؟
بارها شده ...

من دختر ایرانم و می خواهم با شما در این ویدئو در رابطه با مشکلات رایجی که شما هم درگیرش هستید صحبت کنیم.

با من در این ویدئو همراه باشید، و پس از دیدن ویدئو میخوام از تو دوست خوبم بخوام که اگر تجربیاتی مشابه از از این قبیل داری، را در قسمت نظرات درج کنید و در ویدئوی بعدی میخواهم تحقیقی نسبت به این مشکلات رایج کنم و راهکارهایی برای مشکلات آموزش دهم.

نمایش بیشتر
میخواهم به رایگان مشترک شوم!
رایگان
برای دیدن این برنامه رایگان روی دکمه بالا کلیک کنید!

ثبت نظر و یا سوال

1396/12/3 22:43  مدت زمان عضویت:2255 روز
0
سلام خوب هستین...من قبلا یه تجربه داشتم با پسری بودم 4 سال ولی نشد....بعد یکی وارد زندگیم شد اصلا خوشم نمیومد ازش هروز میومد دنبالم روزی 6 بار بهم زنگ میزد کلافم میکرد.دیگه الان 8 ماه گذشته ومن بهش علاقه مند شدم ولی اون رفتارش عوض شد..دیگه زنگ نمیزنه..دیگه دنبالم نمیاد میگه کاردارم.همش کار..بهش توجه کردم محبت کردم...ولی اون توجهش بدتر کمتر شد..ولی من بیشتر بهش علاقه مند شدم....بهش گفتم خواستگار دارم میخواستم ببینم یه تکونی به خودش میده بیاد خواستگاری چون شرایطتشو داره...خونه هم داره نمیتونه مالی رو بهونه کنه...ولی فقط گفت خیر ایشالا همین...بهش گفتم من انتظار داشتم بگی نه توفقط ماله منی حق نداره کسی بیاد خواستگاریت ولی نگفتی...خیالمو راحت نمیکنی که ماله توام...گفت نه...اون اولا گفت به اجباره مادرش نامزد کرد ولب عقد نبود و یک هفته نشد گفت نمیخوامش..وقتی بهش گفتم چرا خیالمو راحت نمیکنی.گفت من حاله روحیم خوب نیست درصورتی که پسره خیلی شادیه...گفت وقتی حرفه ازدواج میاد دلشوره میگیرم...تپش قلب میگیرم...من زدم زیره گریه...چشماش اشکی شد گفت فریبا تو ازمن خیلی سرتری...تو مهربونی...با محبتی...با معرفتی تو خوبی مشکل از منه.گفت من شاید یک ماه دیگه...یک سال دیگه بگم میتونم...یابگم نمیتونم...گفت امیدی نمیدم...دلم شکست...چندروز گذشت بازم خبری ازش نبود بهش پیام دادم گفتم میخوام حالتو بپرسم آنلاین میشد ولی نمیخوند..گفتم بهتره دیگه به این رابطه الکی وخشک ادامه ندیم...گفتم میتونستی 10 دقیقه وقت بزاری حالمو فقط بپرسی اگه واست مهم باشم 10 دقیقه ازکارت میگذشتی..ولی بازم آنلاین شد ولی پیاممو نخوند..هم دانشگاه میره هم کار میکنه منم کار میکنم ولی حالشو میپرسم الان چندروز حتی یه حالی نگرفته اصلا ببینه من کجام اصلا زنده ام....حالم خیلی بده...چیکارکنم...چجوری کنار بیام...هروز چشم انتظارم که بازم بیاد دنبالم ولی نمیاد..تواین 8 ماه فقط دوبار بهش گفتم بیا بریم بیرون اون اولا فقط اون میگفت .دیدم دیگه نمیاد منم نگفت ولی واسم سخته که نیست و توجهی نمیکنه بهم...دلم میخواد یکی باشه واقعا دوستم داشته باشه ولی انگار عشق فقط تو کتاباس فیلم هندیا...میشه راهنماییم کنید چجوری کنار بیام که نیست من موندمو یه مشت عکس همین
پاسخ ها
- مشاور سایت
1396/12/5 10:49  مدت زمان عضویت:2337 روز
3
سلام دوست گرامی درست است که شما شرایط خوبی را پشت سر نگذاشتید اما اگر به اینده تان بیاندیشید هیچ گاه وقت و فکر خودتان را مشغول چنین فردی نمیکنید از نظر بنده ایشون علاقه ای به شما ندارد و شما در زندگی او جایگاهی ندارید .بهتر است واقعییت را قبول کنید و برای اینده ای روشن تلاش کنید .
1396/12/1 17:16  مدت زمان عضویت:2257 روز
0
سلام مشکل من هم همینه که دیده نمیشم همسرم نه حاضره با من در مورد چیزی مشورت کنه نه صحبت معمولی نه رفتن بیرون وگردش هیچکدومخیلی تنهاشدم خیلی همسرم با خانوادم رفت وآمد نمیکنه من خیلی دارم داغون میشم به من وخانوادم اهانت میکنه ولی من مجبورم به خاطر دخترم این شرایط رو تحمل کنم ولی خودم دارم از بین میرم
پاسخ ها
سمانه نوبهاری
1396/12/24 07:04  مدت زمان عضویت:2235 روز
0
شما خودت در این جایگاه هستی و و میبنی و داری زجر میکشی من که هنوز مجردم و زدمای دورو برمو میبینم و همشون اینطور هستن رو چی بگم؟
انگیزم برای ازدواجو از دست دادم ،اگر قراره سرنوشتی مشابه داشته باشم
نمیدونم چقدر این خانم درست میگن و ویدیو هاشون به درد بخور هست ولی من حاضرم این هزینه رو پرداخت کنم ولی درآینده بهایی بیشتر از یه فیلم مستندی داشته باشم
1396/11/15 10:56  مدت زمان عضویت:2337 روز
0
سلام خانم نصر از اینکه به فکر زنان ایرانی هستید یک دنیا ممنونم به نظر من یکی از دروسی که در مدارس باید به ان توجه شود همینه و مهمترین درس در زندگی چه برای زنان وچه برای مردان که فرهنگ زندگی مشترک را بلد باشن من خودم 56 سال دارم و سنتی ازدواج کردم و همسر خوبی دارم ولی به خاطر بی توجهی خودم همسرم پنج ساله پارانویید داره وبسیار مشکلات زیادی تا به امروز داشتم و چون اطلاعی در این مورد نداشتیم خودم و بچه ها خیلی اذیت شدیم نه دارو میخوره و نه قبول میکنه که مریضه وضع مالی خوبی داره ولی دریغ از یک ریال نه طلاق میده ونه اسایش داریم خواهش میکنم راهکاری در این مورد بهم بگید همسرمو دوست دارم و دلم نمیخواد اذیت شه یک دنیا ازتون سپاس
پاسخ ها
- مشاور سایت
1396/11/16 10:57  مدت زمان عضویت:2337 روز
0
سلام دوست عزیز شما تا انجایی که امکانش است از دکتر و مشاور کمک بگیرید و همسرتان را درمان کنید .طلاق راهکار مناسبی برای حل موضوع نیست.
1396/11/13 17:43  مدت زمان عضویت:2275 روز
1
باسلام در دوره ی عقد هستم ودرحال تحصیل درمقطع کارشناسی روانشناسی هستم.برای زنان عفیف وشریف کشورم حتما حتما حتما خواندن کتاب زن بودن اثر تونی گرانت رو پیشنهاد میکنم
کمک میکنه که ما زنها به فطرت زن بودنمون نزدیک بشیم که زن معاصر امروز از اون فاصله گرفته ودراین صورته که میتونیم پیوند زناشویی موفق رو تجربه کنیم

حتی خواندن این کتاب به آقایان هم پیشنهاد میشه
1396/11/10 20:57  مدت زمان عضویت:2329 روز
0
سلام من دختری 24ساله هستم ک دچارافسردگی شدید هستم همیشه سعی کردم هرپسری ک وارادزندگیم میشه روازهرنظرراضی نگه دارم وهمیشه تحقیرشدم طردشدم حتی تمام حرف های این سایت رامو به مواجراکردم تمام این ادم ها ازفضای مجازی بودن ادم های بیماری ک هیچ وقت نتونستن یک ارتباط سالم داشته باشن حس تحقیرشدن وطردشدگی دارم ای کاش زندگیم تمام بشه
پاسخ ها
- مشاور سایت
1396/11/11 10:59  مدت زمان عضویت:2337 روز
0
سلام دوست عزیز نباید حس تحقیر شدگی به شما دست دهد .نباید همیشه طوری که دیگران میخواهند رفتار کنی تا انها را از خودت راضی نگه داری.در رفتار خود تجدید نظر کن .
ترانه باقر
1396/11/11 11:38  مدت زمان عضویت:2278 روز
0
شقایق جان منم حالی شبیه به تورو دارم و امیدوارم تا رهایی باز تجربش نکنم، منم همین دیروز رابطم تموم شده و حال خوبی ندارم.
مشکل از جایی شروع میشه که کسی شبیه به من یا تو فقط در حال راضی نگه داشتن دیگرانیم، یعنی از خودمون کم میکنیم تا حال کس دیگه‌ای رو خوب کنیم، چرا؟ مثل اینکه یه تاکسی از مردم کرایه نگیره تا به افراد فشار مالی کمتری بیاد؛ کاری که منوتو میکنیم دقیقا همینه شقایق.
میدونم حسات خوب نیستن، میدونم روزات آروم نیستن، خسته‌ای، دلت شکسته، ولی ما مشکلمون از کودک درونمون، کودکای ما زنده‌ان اما حال خوبی ندارن، بخاطر هر مشکلی که بوده و تجربش کردیم، حالا شدیم دختری که برای نگه داشتن آدم‌ها کنار خودش فقط محبت کردن بلده، و متاستفانه هرکسی اینو نمیفهمه، آدم‌ها اندازه درکشون قد قلب ما نیست، قد قلب تو نیست، برای همین باز طرد میشیم و باز شروع میکنیم و باز طرد میشیم.
ما متوجه نیستیم که این دختری که داره انقدر به دیگران خدمت میکنه و آوانس میده کجاست خودش؟ تاحالا متوجه این شدی چقدر خودت از درون نیاز به مراقبت داری، نیاز به نوازش، نیاز به تیمار داری؟ نه وقتی تو رابطه‌ای قرار میگیریم انقدر نگران از دست دادن میشیم که نمیفهمیم داریم این من بالغ و سرکوب میکنیم و کودک مریض واسه ترس‌هاش مارو به راه‌های اشتباه میبره، نمیگم بد باش، نمیگم صادق نباش، اما تو هر قدمی، تو هر شروعی، اول به خودت نگاه کن، ببین این کاری که میخوای کنی، تو رابطه قلبیت کردی؟ چه جوابی گرفتی؟ با تجربه‌هات قیاس کن، میدونم خییلی سخته، میدونم آسون نیست ولی شقایق فقط باید شقایق و خوب کنه، ترانه باید حال ترانه رو خوب کنه، منوتو باید به ما کمک کنه، کتاب شفای کودک درون و بخون حتما، کمکت میکنه، شاید جذاب نباشه اما بهت قول میدم بهت کمک میکنه، و یه خواهش دیگه بشین یه لیست بنویس از چیزایی که دلت میخواد طرف مقابلت داشته باشه، بعد تو هر رابطه‌ای خواستی وارد شی با لیستت فرد مقابلت و بسنج، اگه شبیه بود وارد شو، اگه نبود باز بخاطر اون ترس تنهایی یه شکست دیگه رو برای خودت ضمانت نکن عزیزم، برات از خدا آرامش آرامش آرامش و یه اتفاق خییلی خوب میخوام، چیزی که خستگی همه روزای بد و از روح پاک و خوبت ببره.
1396/11/10 11:05  مدت زمان عضویت:2278 روز
0
سلام
من سه ساله ازدواج کردم. یکی از مشکلاتم با همسرم اینه که فیلم پورنو نگاه میکنه اولین باری که متوجه شدم انگار دنیا روی سرم خراب شد و هی در خودم دنبال عیب و ایراد میگشتم، باهاش که در میون گذاشتم تمام احساسم رو بیان کردم گفتم حس تحقیر بهم میده این کارت،کلی اظهار پشیمونی کرد. باز تکرار شد دوباره باهاش حرف زدم خواسته هاشو پرسیدم کلی دوباره اظهار ندامت کرد ولی دوباره متوجه شدم سرکارش از این فیلم ها نگاه میکنه به فکر رفتن افتادم ولی گفتم نه باید یه فرصت دیگه به خودمو اونو زندگیم بدهم، راستشو بخواین خیلی دوسش دارم خیلی اخلاق های خوبی هم داره که ممکنه هیچ مردی نداشته باشه. از علت کارش پرسیدم از اینکه چی باعث میشه بره سراغش ولی خیلی متوجه نشدم چرا ؟؟؟ همش میگه باید خودمو کنترل کنم نباید سست بشم در آخر صحبت هام تاکید کردم در کنارتم که این مشکل رو حل کنیم باهات هستم تا جایی که خودت هم بخواهی ولی آخرش گفتم این آخرین باره که فرصت میدم به زندگیمون، تکرار بشه رفتم.
متوجه شدم از خیلی وقت پیش چنین کاری میکرده و الان معتاده به این فیلم هاس
پریسا جون باید چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باید مشاوره بره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من باید چه کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ ها
- مشاور سایت
1396/11/11 09:46  مدت زمان عضویت:2337 روز
0
سلام دوست عزیز بهتر است خونسردی خود را حفظ کنید و دست از کنترل کردن بردارید .از او ب0واهید که به مشاور مراجع کنند.
1396/11/10 10:49  مدت زمان عضویت:2278 روز
0
سلام به همه، خیلی از نظرات و خوندم، واقعا غمگین شدم و برای بعضی نظرات بغض کردم، برای همه آرزوی صبر و هرروز هررزو باز شدن این گره‌ها رو کردم، من مشکلم هنوز زمان زیادی ازش نمیگذره، اما همینطور شبیه همه عمیقه و آزار دهنده است، از آشنایی ما یک ماهه که میگذره اما آشنایی که تو هفته اول کار به آگاهی خانواده‌ها و علنی کردن همه چیز رسید، برای هرروز و هرلحظمون خودش شتاب و عجله داشت، با همه شرایط سختی که دارم هر کاری برای خوشحال شدن و ثابت کردن خودم بهش کردم، اما هرروز داره سردتر میشه، دیگه حتی گاهی جواب پی‌ام‌های تلگراممو با اینکه میبینه نمیده، خانواده منتظرن جدی‌تر شه از من هی سوال میپرسن، میترسم بگن و بدبین شن، میترسم از آبروم، کسی که روزی چندبار زنگ میزد و مراقبم بود حالا گاهی یه صبح تا شب خبری ازش نیست، میگه سرم شلوغه پیکه کاریمه، ولی مگه یه تماس چند دقیقه‌ای، یا شبا که خونه میاد چرا هیچ ارتباطی نمیگیره، همش محبت میکنم، صبر میکنم ولی انگار هرچی تندتر پدال میزنم که گرم شه این رابطه، همه چی داره تندتر و تندتر سرد میشه. ترس خراب شدن، ترس آبرو، ترس اینکه نکنه اشتباه بود این انتخاب، ترس تنها شدن، دیوونم کرده، دوستام میگن قطع کن رابطه رو ما بودیم مثل تو صبر نمیکردیم، مامانم میگه به حرفاش همچنان گوش کن، از طرفی ما غرب تهرانیم اونا شرق تهران، میگه شاید این راه براش دوره که نمیاد همو ببینین؛ ولی آخه مگه دوست داشتن راه میشناسه؟
از طرفی خودم میگم باهاش عین خودش سرد شم طاقت نمیارم، اصلا توی ذاتم بی‌تفاوتی نیست.
بهش میگم داری سرد میشی، تغییر کردی، میگه من نمیفهمم منظورت از تغییر چیه، من همونم، میگم نیستی اون آدم، میگه اون موقع کارم شلوغ نشده بود!
آخه برای چی باید بیان یه آدم و دلبسته کنن، رویا بسازن، ولی نتونن مدیریت کنن تو سختی‌ها، چرا وقتی هنوز نمیدونن چی میخوان زندگی یه آدم و به بازی میگیرن، همه زندگیم هرروز داره معلق‌تر میشه و نمیدونم باید چیکار کنم، فقط دارم صبر میکنم، هرروز حس ترس از همه چی داره درونم بیشتر میشه، دلم میخواد پاکش کنم، اما چطور، کاش میشد به روزی برگردم که اصلا وارد زندگیم نشده بود.????
پاسخ ها
Hoda B
1396/11/10 12:32  مدت زمان عضویت:2352 روز
2
ترانه جان سلام
با خوندن نوشته های شما نا خود آگاه رفتم به زمان قبل از ازدواج خودم من هم دقیقاً همین احساس ها رو داشتم همین بی محلی ها رو دیدم ولی یک روز با خودم فکر کردم خودم از هرکس دیگری مهم ترم برای من آدم قحط نیست اینا رو با خودم میگفتم دلم بیشتر براش تنگ میشد کارها و حرف هایی که با من میکرد رو نوشتم دیدم نه این آدم هنوز تصمیم جدی نداره و نمیدونه چی میخواد یه مدت رد تماس کردم گذاشتم یکم نگران بشه تماس هاش بیشتر شد ولی من از خودم مطمئن تر شدم که اون آدم من نیست میترسیدم، دلهره داشتم، غصه میخوردم از تمام محبت هام برای اون
بهش گفتم میخوام بیشتر فکر کنم روی کل رابطه امون، باید درست تصمیم بگیرم
صحبت کردیم و اون همون حرفهایی خودشو میزد و رابطه رو قطع کردم
دوباره خودش اومد سراغم بازم گفتم نه، پدر و مادرش اومدن محل کارم بازم گفتم نه، تا اینکه از طریق مشاوری که رفته بودیم اقدام کرد و بالاخره بله رو گرفت
همه اینا رو گفتم که بدونی تو تنها نیستی که داری این چیزهارو تجربه میکنی در اون زمان من فکر میکردم فقط منم که این اتفاق برام افتاده . این تجربه من بود و فکر میکنم من بهترین کار رو کردم
ترانه باقر
1396/11/11 11:10  مدت زمان عضویت:2278 روز
0
ممنون هدی جان بابت دلگرمی‌ات ولی همین دیروز که این‌ پیام و گذاشتم چند ساعت بعد رابطه رو کات کرد?? حال خوبی ندارم، اینکه آبروم...، انتخاب اشتباه، چرا اعتماد کردم، چرا احساس گذاشتم، از زندگی و همه چی گذاشتم که خاطراتش برای من باشه و فراموش کردن برای اون، حس خوبی نیست????، همه خانواده نگرانمن و تلاش برای آروم کردنم دارن ولی کی آرامش برمیگرده فقط خدا کمکم کنه، دارم تلاش میکنم، باید قوی بود ولی مگه یه زن چقدر میتونه بشکنه و از کنارش رد شه، از خدا برای همه و همه کسایی که درد مشترک منو دارن یا معلقن فقط آرامش آرامش آرامش میخوام.
Hoda B
1396/12/3 10:37  مدت زمان عضویت:2352 روز
0
ترانه جان الان داشتم کتاب " چهار اثر از فلورانس اسکاول شین " رو میخوندم به جایی رسیدم که یه خانومی ترد شده و مردش ترکش کرده ، بهش پیشنهاد میشه "" هرگاه احساس کردی که دیگر از ظلم او آزرده نیستی، او نیز از ستم دست خواهد کشید. چون تو با هیجانهایت آن را به سوی خود می کشانی""" این جمله ی دقیق توی همین کتابه
ترانه منم دقیقاً زمانی که دیگه ازش حس آزردگی نداشتم و براش دعا کردم همون دختری که دوست داره قسمتش بشه ، اتفاقای خوب توی زندگیم سرازیر شد برام خیلی جالب بود همین الان که اینو خوندم گفتم اینو به تو هم بگم، اگه دوست داشتی کتابه رو هم بخون فوق العاده اس
1396/11/9 23:16  مدت زمان عضویت:2278 روز
0
سلام، ممنون از مساله مهمی که مطرح کردید.
فایل دوم هم، فایل صوتی فایل اول بود. اگر راهکارهایی در این مورد اشاره شده ممنون میشم در سایت قرار بدید.
با تشکر
1396/11/9 15:59  مدت زمان عضویت:2294 روز
0
سلام به همه هم جنساي خودم و پريسا جون
اين اولين باريه ك ي فايل و تو سايت گوش ميكنم و ديدم پريسا جون گفته راهكار و تجربه هاتونو بذارين و وقتي كامنتارو خوندم ديدم همه مشكلاتشونو گفتن و نه راهكار
من 7 ساله ك عقد كردم و هنوز خونه خودمون نرفتيم، حدود يك سال اول خ خوب بود اما كم كم ي سري اختلافات بينمون پيش اومد ك داشت هر روز بيشتر ميشد و بيشتر دليلش اين بود ك همسرم ب قولايي ك بهم ميداد عمل نميكرد و تا دير وقت با رفيقاش بود!!! با صبوريم و صحبت كردن در زمان هاي خاص دو نفره كم كم روابطش و دير اومدنش از بين رفته و خيلي خيلي بهتر شده. الان دوباره حالمون خيلي خوبه، ب نظرم تنها دليلشم تغيير خودم و دوري كردن از افكار منفي هسش. من تو اين مدت صبور شدم، ب رفتارش اعراض ميكنم( طبق فرمايش خدا در قران) زنگ ميزنه اما بعد 7 دفه من جواب ميدم، اس رو يا جواب نميدم يا دير جواب ميدم، با پا پس ميزنم و با دست پيش ميكشم، خيلي براش ناز ميكنم، مدام بهش ميگم خدا منو براتو حفظ كنه و از اين كارا
چون با راهنمايي هاي پدرم، اگه در دسترس مرد باشي براش عادي ميشي و ميگن تو ك هميشه هسي بذار من ب كاراي ديگران برسم، بذار فيلم تموم ميشه و ...
حتي كاري ميكنم ك يكي دو روز اصلن منو نبينه
اين كارا ي وقتايي خيلي خيلي سخته ك دلت براش تنگ شده باشه اما مجبور شي بهش نه بگي اما وااااقعا براي من جواب داده
براي همه ثروت و سلامت و ارامش از خداوند خواستارم
1396/11/9 11:19  مدت زمان عضویت:2279 روز
0
سلام و خدا قوت.
خانمی هستم 28 ساله و معتقد به مسایل اخلاقی و شرعی
8 سال پیش که همسرم به خواستگاریم آمد، به دروغ وانمود به ایمان کرد و اطرافیان و مطلعین همه ادعای او را تصدیق کردند. آدم تحصیلکرده و موقری بود، به شدت عاشقم بود و 2سال تمام برای بدست آوردن رضایت من و خانواده ام تلاش کرد...
بعد از ازدواج کم کم بی اعتقادی و چندین مورد بی اخلاقی اش رو شد و با ناراحتی و تهدید من برای جدایی، قول داد و قسم خورد که دوست دارد من کمکش کنم تا اهل نماز و... باشد...
با اینکه برام سخت بود، اما بخاطر زندگیم بخشیدمش و دوباره شروع کردم
اما با به دنیا آمدن فرزندمان به کل بی اعتقاد شد و همان نماز ظاهری را هم نخواند.
حالا که پسرمان 2ساله شده، متوجه شدم که تماااااام حرفهای عاشقانه قدیمی اش، مختص من نبوده، و در تلگرامش دیدم که به ده ها دختر و زن مطلقه یا حتی متاهل، ابراز عشق میکنه، و فیلم ها و عکس های پرنو براشون میفرسته و متاسفانه سکس چت و حرف های خیلی خیلی زشت..
با اطلاع پدر و مادرم از این مشکل جدید، قرار شد هم حق طلاق بگیرم، و هم مشاوره بریم..
ده جلسه مشاوره رفتیم، کاملا بی نتیجه، فقط اعتراف کرد که اعتیاد به این کارها و حرفها رو از سالها پیش داشته و حالا خسته شده و واقعا دلش میخواد زندگی آرومی با من داشته باشه..

من هم طبق قرارمون پذیرفتم و برگشتم سر زندگیم، ولی واقعا حس شخص فریب خورده ای را دارم و نمی توانم با دروغ ها و بی اعتقادی اش زندگی را ادامه دهم، هیچ علاقه ای بهش ندارم و واقعا رابطه داشتن باهاش باعث درد و مریضی های عجیبی در من شده، علاوه بر این فوق العاده دلم براش میسوزه و با وجود فرزندم طلاق هم برایم راه حل دشواری است...

برای حفظ زندگیمان تلاش کنم و خودم و خواسته های منطقی ام را نادیده بگیرم؟ دروغ هایش را فراموش کنم؟ تا آخر عمر با شخصی که قبولش ندارم و حس ترحم و دلسوزی بهش دارم زندگی کنم؟ واقعا در این شرایط چه کاری درست است؟؟ خواهش میکنم کمکم کنید
پاسخ ها
- مشاور سایت
1396/11/9 13:40  مدت زمان عضویت:2337 روز
0
سلام دوست عزیز بهتر است شما یک فرصت دیگر به او دهید طلاق راه مناسبی برای شما نیست پس سعی کنید با محبت او را به خود نزدیک کرده .اگر ایشون تغییر رویه دهند حتما شما کارها و رفتارهای او را فراموش خواهی کرد.
1396/11/9 07:39  مدت زمان عضویت:2279 روز
0
سلام چطوري بايد قسمت دوم بهشت و جهنم رو ديد من هر كاري ميكنم نميتونم پيداش كنم ممنون ميشم راهنمايييم كنيد
1396/11/9 02:49  مدت زمان عضویت:2279 روز
0
سلام.توی دوره ایی که اصلامرد زندگیم منو دوست نداشت و بود ونبودم براش مهم نبود،من با سیاستهای شما تونستم علاقه شوبیشتر کنم.مثلاقبلابهش میگفتم میرم، میگفت برو یا ازیه رفتاریش شکایت میکردم میگفت پس چراباهام موندی برو.من میموندم و خوش رفتاری میکردم تااینکه الان حرف رفتن میزنم التماس و معذرتخواهی میکنه واصلا نمیزاره برم ازپیشش اماااا هنوزم کارای قبلشو تکرار میکنه،بی توجهی میکنه کمافی السابق. و فقط هروز هرروزمیگه دوستت دارم اما نه دلش میخوادمنو ببینه ونه اینکه تلاشی برای بهترشدن رابطمون میکنه،حتی بهم زنگ هم نمیزنه زیاد،بهش میگم من رابطه اینجوریو دوست ندارم تو روهم نمیتونم مجبور کنم اونجوری که من میخوام باشی ،پس حدافظ،اما نمیزاره برم ادای ادمای عاشقو درمیاره امافقط به حرف و توعمل هیچکاری نمیکنه.
پاسخ ها
- مشاور سایت
1396/11/9 10:13  مدت زمان عضویت:2337 روز
0
سلام دوست عزیز اینکه شما هر دفعه میگویید میخواهم بروم کار پسندیده ای نیست با این کار و نحوه صحبت جز دلسردی هیچ پیامد دیگری را نخواهد داشت بهتر است با همسرتان مانند یک دوست برخورد کنید اگر او تماس نمیگیرد اشکالی ندارد که شما تماس بگیرید یا جملات محبت امیز را برایش ارسال کنید .شاید موضوعاتی در محیط کارش است که شما از ان بی اطلاع هستید .
1396/11/9 02:36  مدت زمان عضویت:2279 روز
-2
سلام سرکار خانم نصری
من هم مانند تمام زنهای جوان مشکلاتی دارم در زندگیم .
ما شش سال هست که ازدواج کردیم و الان ی پسر دوساله دارم همسرم اشپز هستن و صبح ک ازخونه بیرون میره تا 12شب نمیبینمش و بسیار مخالف معاشرت من با افرادی به نام دوست هست ینی کلا میگه همه بدن و باید تنها باشی همه چشمو گوشتو باز میکنن بخدا از اول زندگیم من دوستامو کنار گذاشتم و الان هم سرگرم فرزندم هستم اما تا کی؟ من از روزهای تنهایی و تکراری خسته شدم دوست دارم کار کنم تو جامعه باشم درامد زا باشم من ادمی نیستم بخوام بخاطر کار از مسیولییت زندگیم کناربکشم اما مخالفت شدید دارن من فوق دیپلم معماری دارم و بهترین کارها حتی پیشنهاد شده اما مخالف پا برجاست راهنماییم کنید خواهش میکنم.... تورو خدا راهنماییم کنید
پاسخ ها
محسن ظهورپرواز
1397/6/26 12:38  مدت زمان عضویت:2049 روز
0
با سلام
خواهر عزيزم اگه از نظر مالي مشكلي نداريد با ساير موارد متنوع ميتونيد براي خودتون سرگرمي درست كنيد بعضي از آقايون با توجه به مسايلي كه در حيطه كاري خودشون ميبينند باعث ميشه كه مخالف كار خانمها باشند رفتن به باشگاه ورزشي و مطالعه و يا كلاسهاي آموزشي مورد علاقه تون رو پيشنهاد ميكنم .
1396/11/9 01:36  مدت زمان عضویت:2279 روز
0
سلام
منم دقيقاً مشكلاتيكه گفتين رو دارم. با اينكه زندگيمون رو با عشق شروع كرديم و تا يك سال اول همه چيز عالي پيش ميرفت اما يكدفعه نميدونم چرا همه چيز بهم ريخت. بعد از تولد پسرم كه الان شش ماهش هست، همسرم دير و رو شد. درامدش جوابگو مخارجمون نبود و خواست كار جديدي شروع كنه. با وجود مخالفت من با كار جديد چون كاملا واضح بود كه سرانجام نداره، تمام سكه هاي عروسيمون كه تنها سرمايمون بود رو فروخت كه تو كار جديد سرمايه گذاري كنه. اما كار جديد رو كه شروع نكرد هيچ، معلوم نيست پول سكه هارو چيكار كرده. و بخاطر اينكه من ازش سوال نكنم، در مقابل من هميشه گارد داره. اجازه صحبت كردن نميده. محبتش از بين رفته. ابراز علاقه نميكنه. اصلاً منو نميبينه. آرايش ميكنم، رنگ مو عوض ميكنم، لباس قشنگ ميپوشم. اصلاً انگار نه انگار. من مدام سعي ميكنم كاراييكه دوست داره رو انجام بدم. غذاييكه دوست داره درست ميكنم. در طول روزپيام عاشقانه ميفرستم. جواب پيام رو ميده. پشت تلفن مهربونه. اما به محض ورود به خونه گارد داره. تازگيا زير قول و قرارهامون هم زده. من از اول بهش گفتم كه با مشروب نميتونم كنار بيام و اونم گفت زندگيم و خواسته زنم برام مهم تره. اما الان دوماهي هست كه هفته اي يكي دوبار وقتي مياد خونه دهنش بو ميده. و انكار هم نميكنه. اصلا خواسته هاي من براش مهم نيست. نميدونم چطور باهاش حرف بزنم كه روش تاثير داشته باشه. تا الان همش كوتاه اومدم و مراعات كردم. اما ظاهراً جواب نميده! نميدونم بايد دعوا كنم؟! عصبانيتم رو نشون بدم؟! بي محلي كنم؟! منم سرد بشم و باهاش سردرفتار كنم؟! واقعا دارم به انتخابم شك ميكنم. خيلي درمونده شدم. خواهش ميكنم راهنماييم كنيد
پاسخ ها
- مشاور سایت
1396/11/9 10:03  مدت زمان عضویت:2337 روز
0
سلام دوست عزیز توصیه من به شما این است که دوستانه با همسرتان صحبت کنید و دلیل این کارهایش را بپرسید یا از یکی از بزرگترهای فامیل کمک بگیرید شاید دلیل این کارهاش دلخوری از طرف شما باشد .
برنامه های مرتبط