ویدئوی قسمت دوم، را از لینک زیر ببینید.
بهشت یا جهنم؟ - قسمت اول
قسمت اول : مشکلات و چالش ها در دوران نامزدی و زندگی زناشویی
در این ویدئو قصد دارم شما را با مشکلات و چالش هایی که در ارتباط با همسر و نامزدتان پیش می آید برایتان صحبت کنم.
این روزها تا با هر خانمی حرف می زنم، به دنبال یک زندگی خوب و ازدواج موفق هست، اما در این راه با مشکلات و موانعی مواجه هستند و این مشکلات جوری شده که اغلب بانوان کشورم درگیرش هستند.
در این ویدئو (قسمت اول) می خوام در رابطه با مشکلات در زندگی زناشوییتان صحبت کنم!
شاید در ارتباطتون با همسر و یا نامزدتان، دچار مشکلات ارتباطی و بی تفاوتی از طرف مقابلتان شده اید؟
بارها تلاش کرده اید که توجه و محبت طرف مقابلتان را به طرف خودتان انتقال دهید اما؟
بارها شده ...
من دختر ایرانم و می خواهم با شما در این ویدئو در رابطه با مشکلات رایجی که شما هم درگیرش هستید صحبت کنیم.
با من در این ویدئو همراه باشید، و پس از دیدن ویدئو میخوام از تو دوست خوبم بخوام که اگر تجربیاتی مشابه از از این قبیل داری، را در قسمت نظرات درج کنید و در ویدئوی بعدی میخواهم تحقیقی نسبت به این مشکلات رایج کنم و راهکارهایی برای مشکلات آموزش دهم.
انگیزم برای ازدواجو از دست دادم ،اگر قراره سرنوشتی مشابه داشته باشم
نمیدونم چقدر این خانم درست میگن و ویدیو هاشون به درد بخور هست ولی من حاضرم این هزینه رو پرداخت کنم ولی درآینده بهایی بیشتر از یه فیلم مستندی داشته باشم
کمک میکنه که ما زنها به فطرت زن بودنمون نزدیک بشیم که زن معاصر امروز از اون فاصله گرفته ودراین صورته که میتونیم پیوند زناشویی موفق رو تجربه کنیم
حتی خواندن این کتاب به آقایان هم پیشنهاد میشه
مشکل از جایی شروع میشه که کسی شبیه به من یا تو فقط در حال راضی نگه داشتن دیگرانیم، یعنی از خودمون کم میکنیم تا حال کس دیگهای رو خوب کنیم، چرا؟ مثل اینکه یه تاکسی از مردم کرایه نگیره تا به افراد فشار مالی کمتری بیاد؛ کاری که منوتو میکنیم دقیقا همینه شقایق.
میدونم حسات خوب نیستن، میدونم روزات آروم نیستن، خستهای، دلت شکسته، ولی ما مشکلمون از کودک درونمون، کودکای ما زندهان اما حال خوبی ندارن، بخاطر هر مشکلی که بوده و تجربش کردیم، حالا شدیم دختری که برای نگه داشتن آدمها کنار خودش فقط محبت کردن بلده، و متاستفانه هرکسی اینو نمیفهمه، آدمها اندازه درکشون قد قلب ما نیست، قد قلب تو نیست، برای همین باز طرد میشیم و باز شروع میکنیم و باز طرد میشیم.
ما متوجه نیستیم که این دختری که داره انقدر به دیگران خدمت میکنه و آوانس میده کجاست خودش؟ تاحالا متوجه این شدی چقدر خودت از درون نیاز به مراقبت داری، نیاز به نوازش، نیاز به تیمار داری؟ نه وقتی تو رابطهای قرار میگیریم انقدر نگران از دست دادن میشیم که نمیفهمیم داریم این من بالغ و سرکوب میکنیم و کودک مریض واسه ترسهاش مارو به راههای اشتباه میبره، نمیگم بد باش، نمیگم صادق نباش، اما تو هر قدمی، تو هر شروعی، اول به خودت نگاه کن، ببین این کاری که میخوای کنی، تو رابطه قلبیت کردی؟ چه جوابی گرفتی؟ با تجربههات قیاس کن، میدونم خییلی سخته، میدونم آسون نیست ولی شقایق فقط باید شقایق و خوب کنه، ترانه باید حال ترانه رو خوب کنه، منوتو باید به ما کمک کنه، کتاب شفای کودک درون و بخون حتما، کمکت میکنه، شاید جذاب نباشه اما بهت قول میدم بهت کمک میکنه، و یه خواهش دیگه بشین یه لیست بنویس از چیزایی که دلت میخواد طرف مقابلت داشته باشه، بعد تو هر رابطهای خواستی وارد شی با لیستت فرد مقابلت و بسنج، اگه شبیه بود وارد شو، اگه نبود باز بخاطر اون ترس تنهایی یه شکست دیگه رو برای خودت ضمانت نکن عزیزم، برات از خدا آرامش آرامش آرامش و یه اتفاق خییلی خوب میخوام، چیزی که خستگی همه روزای بد و از روح پاک و خوبت ببره.
من سه ساله ازدواج کردم. یکی از مشکلاتم با همسرم اینه که فیلم پورنو نگاه میکنه اولین باری که متوجه شدم انگار دنیا روی سرم خراب شد و هی در خودم دنبال عیب و ایراد میگشتم، باهاش که در میون گذاشتم تمام احساسم رو بیان کردم گفتم حس تحقیر بهم میده این کارت،کلی اظهار پشیمونی کرد. باز تکرار شد دوباره باهاش حرف زدم خواسته هاشو پرسیدم کلی دوباره اظهار ندامت کرد ولی دوباره متوجه شدم سرکارش از این فیلم ها نگاه میکنه به فکر رفتن افتادم ولی گفتم نه باید یه فرصت دیگه به خودمو اونو زندگیم بدهم، راستشو بخواین خیلی دوسش دارم خیلی اخلاق های خوبی هم داره که ممکنه هیچ مردی نداشته باشه. از علت کارش پرسیدم از اینکه چی باعث میشه بره سراغش ولی خیلی متوجه نشدم چرا ؟؟؟ همش میگه باید خودمو کنترل کنم نباید سست بشم در آخر صحبت هام تاکید کردم در کنارتم که این مشکل رو حل کنیم باهات هستم تا جایی که خودت هم بخواهی ولی آخرش گفتم این آخرین باره که فرصت میدم به زندگیمون، تکرار بشه رفتم.
متوجه شدم از خیلی وقت پیش چنین کاری میکرده و الان معتاده به این فیلم هاس
پریسا جون باید چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باید مشاوره بره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من باید چه کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از طرفی خودم میگم باهاش عین خودش سرد شم طاقت نمیارم، اصلا توی ذاتم بیتفاوتی نیست.
بهش میگم داری سرد میشی، تغییر کردی، میگه من نمیفهمم منظورت از تغییر چیه، من همونم، میگم نیستی اون آدم، میگه اون موقع کارم شلوغ نشده بود!
آخه برای چی باید بیان یه آدم و دلبسته کنن، رویا بسازن، ولی نتونن مدیریت کنن تو سختیها، چرا وقتی هنوز نمیدونن چی میخوان زندگی یه آدم و به بازی میگیرن، همه زندگیم هرروز داره معلقتر میشه و نمیدونم باید چیکار کنم، فقط دارم صبر میکنم، هرروز حس ترس از همه چی داره درونم بیشتر میشه، دلم میخواد پاکش کنم، اما چطور، کاش میشد به روزی برگردم که اصلا وارد زندگیم نشده بود.????
با خوندن نوشته های شما نا خود آگاه رفتم به زمان قبل از ازدواج خودم من هم دقیقاً همین احساس ها رو داشتم همین بی محلی ها رو دیدم ولی یک روز با خودم فکر کردم خودم از هرکس دیگری مهم ترم برای من آدم قحط نیست اینا رو با خودم میگفتم دلم بیشتر براش تنگ میشد کارها و حرف هایی که با من میکرد رو نوشتم دیدم نه این آدم هنوز تصمیم جدی نداره و نمیدونه چی میخواد یه مدت رد تماس کردم گذاشتم یکم نگران بشه تماس هاش بیشتر شد ولی من از خودم مطمئن تر شدم که اون آدم من نیست میترسیدم، دلهره داشتم، غصه میخوردم از تمام محبت هام برای اون
بهش گفتم میخوام بیشتر فکر کنم روی کل رابطه امون، باید درست تصمیم بگیرم
صحبت کردیم و اون همون حرفهایی خودشو میزد و رابطه رو قطع کردم
دوباره خودش اومد سراغم بازم گفتم نه، پدر و مادرش اومدن محل کارم بازم گفتم نه، تا اینکه از طریق مشاوری که رفته بودیم اقدام کرد و بالاخره بله رو گرفت
همه اینا رو گفتم که بدونی تو تنها نیستی که داری این چیزهارو تجربه میکنی در اون زمان من فکر میکردم فقط منم که این اتفاق برام افتاده . این تجربه من بود و فکر میکنم من بهترین کار رو کردم
ترانه منم دقیقاً زمانی که دیگه ازش حس آزردگی نداشتم و براش دعا کردم همون دختری که دوست داره قسمتش بشه ، اتفاقای خوب توی زندگیم سرازیر شد برام خیلی جالب بود همین الان که اینو خوندم گفتم اینو به تو هم بگم، اگه دوست داشتی کتابه رو هم بخون فوق العاده اس
فایل دوم هم، فایل صوتی فایل اول بود. اگر راهکارهایی در این مورد اشاره شده ممنون میشم در سایت قرار بدید.
با تشکر
اين اولين باريه ك ي فايل و تو سايت گوش ميكنم و ديدم پريسا جون گفته راهكار و تجربه هاتونو بذارين و وقتي كامنتارو خوندم ديدم همه مشكلاتشونو گفتن و نه راهكار
من 7 ساله ك عقد كردم و هنوز خونه خودمون نرفتيم، حدود يك سال اول خ خوب بود اما كم كم ي سري اختلافات بينمون پيش اومد ك داشت هر روز بيشتر ميشد و بيشتر دليلش اين بود ك همسرم ب قولايي ك بهم ميداد عمل نميكرد و تا دير وقت با رفيقاش بود!!! با صبوريم و صحبت كردن در زمان هاي خاص دو نفره كم كم روابطش و دير اومدنش از بين رفته و خيلي خيلي بهتر شده. الان دوباره حالمون خيلي خوبه، ب نظرم تنها دليلشم تغيير خودم و دوري كردن از افكار منفي هسش. من تو اين مدت صبور شدم، ب رفتارش اعراض ميكنم( طبق فرمايش خدا در قران) زنگ ميزنه اما بعد 7 دفه من جواب ميدم، اس رو يا جواب نميدم يا دير جواب ميدم، با پا پس ميزنم و با دست پيش ميكشم، خيلي براش ناز ميكنم، مدام بهش ميگم خدا منو براتو حفظ كنه و از اين كارا
چون با راهنمايي هاي پدرم، اگه در دسترس مرد باشي براش عادي ميشي و ميگن تو ك هميشه هسي بذار من ب كاراي ديگران برسم، بذار فيلم تموم ميشه و ...
حتي كاري ميكنم ك يكي دو روز اصلن منو نبينه
اين كارا ي وقتايي خيلي خيلي سخته ك دلت براش تنگ شده باشه اما مجبور شي بهش نه بگي اما وااااقعا براي من جواب داده
براي همه ثروت و سلامت و ارامش از خداوند خواستارم
خانمی هستم 28 ساله و معتقد به مسایل اخلاقی و شرعی
8 سال پیش که همسرم به خواستگاریم آمد، به دروغ وانمود به ایمان کرد و اطرافیان و مطلعین همه ادعای او را تصدیق کردند. آدم تحصیلکرده و موقری بود، به شدت عاشقم بود و 2سال تمام برای بدست آوردن رضایت من و خانواده ام تلاش کرد...
بعد از ازدواج کم کم بی اعتقادی و چندین مورد بی اخلاقی اش رو شد و با ناراحتی و تهدید من برای جدایی، قول داد و قسم خورد که دوست دارد من کمکش کنم تا اهل نماز و... باشد...
با اینکه برام سخت بود، اما بخاطر زندگیم بخشیدمش و دوباره شروع کردم
اما با به دنیا آمدن فرزندمان به کل بی اعتقاد شد و همان نماز ظاهری را هم نخواند.
حالا که پسرمان 2ساله شده، متوجه شدم که تماااااام حرفهای عاشقانه قدیمی اش، مختص من نبوده، و در تلگرامش دیدم که به ده ها دختر و زن مطلقه یا حتی متاهل، ابراز عشق میکنه، و فیلم ها و عکس های پرنو براشون میفرسته و متاسفانه سکس چت و حرف های خیلی خیلی زشت..
با اطلاع پدر و مادرم از این مشکل جدید، قرار شد هم حق طلاق بگیرم، و هم مشاوره بریم..
ده جلسه مشاوره رفتیم، کاملا بی نتیجه، فقط اعتراف کرد که اعتیاد به این کارها و حرفها رو از سالها پیش داشته و حالا خسته شده و واقعا دلش میخواد زندگی آرومی با من داشته باشه..
من هم طبق قرارمون پذیرفتم و برگشتم سر زندگیم، ولی واقعا حس شخص فریب خورده ای را دارم و نمی توانم با دروغ ها و بی اعتقادی اش زندگی را ادامه دهم، هیچ علاقه ای بهش ندارم و واقعا رابطه داشتن باهاش باعث درد و مریضی های عجیبی در من شده، علاوه بر این فوق العاده دلم براش میسوزه و با وجود فرزندم طلاق هم برایم راه حل دشواری است...
برای حفظ زندگیمان تلاش کنم و خودم و خواسته های منطقی ام را نادیده بگیرم؟ دروغ هایش را فراموش کنم؟ تا آخر عمر با شخصی که قبولش ندارم و حس ترحم و دلسوزی بهش دارم زندگی کنم؟ واقعا در این شرایط چه کاری درست است؟؟ خواهش میکنم کمکم کنید
من هم مانند تمام زنهای جوان مشکلاتی دارم در زندگیم .
ما شش سال هست که ازدواج کردیم و الان ی پسر دوساله دارم همسرم اشپز هستن و صبح ک ازخونه بیرون میره تا 12شب نمیبینمش و بسیار مخالف معاشرت من با افرادی به نام دوست هست ینی کلا میگه همه بدن و باید تنها باشی همه چشمو گوشتو باز میکنن بخدا از اول زندگیم من دوستامو کنار گذاشتم و الان هم سرگرم فرزندم هستم اما تا کی؟ من از روزهای تنهایی و تکراری خسته شدم دوست دارم کار کنم تو جامعه باشم درامد زا باشم من ادمی نیستم بخوام بخاطر کار از مسیولییت زندگیم کناربکشم اما مخالفت شدید دارن من فوق دیپلم معماری دارم و بهترین کارها حتی پیشنهاد شده اما مخالف پا برجاست راهنماییم کنید خواهش میکنم.... تورو خدا راهنماییم کنید
خواهر عزيزم اگه از نظر مالي مشكلي نداريد با ساير موارد متنوع ميتونيد براي خودتون سرگرمي درست كنيد بعضي از آقايون با توجه به مسايلي كه در حيطه كاري خودشون ميبينند باعث ميشه كه مخالف كار خانمها باشند رفتن به باشگاه ورزشي و مطالعه و يا كلاسهاي آموزشي مورد علاقه تون رو پيشنهاد ميكنم .
منم دقيقاً مشكلاتيكه گفتين رو دارم. با اينكه زندگيمون رو با عشق شروع كرديم و تا يك سال اول همه چيز عالي پيش ميرفت اما يكدفعه نميدونم چرا همه چيز بهم ريخت. بعد از تولد پسرم كه الان شش ماهش هست، همسرم دير و رو شد. درامدش جوابگو مخارجمون نبود و خواست كار جديدي شروع كنه. با وجود مخالفت من با كار جديد چون كاملا واضح بود كه سرانجام نداره، تمام سكه هاي عروسيمون كه تنها سرمايمون بود رو فروخت كه تو كار جديد سرمايه گذاري كنه. اما كار جديد رو كه شروع نكرد هيچ، معلوم نيست پول سكه هارو چيكار كرده. و بخاطر اينكه من ازش سوال نكنم، در مقابل من هميشه گارد داره. اجازه صحبت كردن نميده. محبتش از بين رفته. ابراز علاقه نميكنه. اصلاً منو نميبينه. آرايش ميكنم، رنگ مو عوض ميكنم، لباس قشنگ ميپوشم. اصلاً انگار نه انگار. من مدام سعي ميكنم كاراييكه دوست داره رو انجام بدم. غذاييكه دوست داره درست ميكنم. در طول روزپيام عاشقانه ميفرستم. جواب پيام رو ميده. پشت تلفن مهربونه. اما به محض ورود به خونه گارد داره. تازگيا زير قول و قرارهامون هم زده. من از اول بهش گفتم كه با مشروب نميتونم كنار بيام و اونم گفت زندگيم و خواسته زنم برام مهم تره. اما الان دوماهي هست كه هفته اي يكي دوبار وقتي مياد خونه دهنش بو ميده. و انكار هم نميكنه. اصلا خواسته هاي من براش مهم نيست. نميدونم چطور باهاش حرف بزنم كه روش تاثير داشته باشه. تا الان همش كوتاه اومدم و مراعات كردم. اما ظاهراً جواب نميده! نميدونم بايد دعوا كنم؟! عصبانيتم رو نشون بدم؟! بي محلي كنم؟! منم سرد بشم و باهاش سردرفتار كنم؟! واقعا دارم به انتخابم شك ميكنم. خيلي درمونده شدم. خواهش ميكنم راهنماييم كنيد